فروخوردن خشم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، نگاهداری کردن خشم خود و روی برنگردانیدن و خشم نکردن. کظوم. - کظم غیظ، فروخوردن خشم. (یادداشت مؤلف) : کظم غیظ این است آن را قی مکن تا بیابی در جزا شیرین سخن. مولوی. - کظم غیظ کردن، فروخوردن و فرونشاندن خشم. (یادداشت مؤلف). - کظم کردن، فرونشاندن خشم. (یادداشت مؤلف). ، قفل کردن در، برآوردن و بند کردن جوی، بند کردن روزن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پرکردن مشک و بستن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منه کظم القریه، باز ایستادن شتر از نشخوار و نشخوار نکردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ساکت شدن و خاموش گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب). و در این معنی است: کظم کظوماً بصیغۀ مجهول