جدول جو
جدول جو

معنی کشورگیری - جستجوی لغت در جدول جو

کشورگیری
(کِشْ وَ)
مملکت گیری. کشورستانی. مملکت ستانی. ملک گیری:
گر تو لشکرشکنی داری و کشورگیری
پادشاه از چه دهدگنج به لشکر از خیر.
سوزنی.
کار لشکرشکنی دارد و کشورگیری
در چنین کار پسندیده چرا این تأخیر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشورداری
تصویر کشورداری
حکومت، سلطنت
فرهنگ فارسی عمید
(تَ وَ)
گیرندۀ کشور. کشورستان. فاتح کشور. مملکت گیر. کشورگشای:
میر احمد محمد شاه سپه پناه
آن شهریار کشورگیر جهان ستان.
فرخی.
ملک شیردلی خسرو شمشیرزنی
شاه لشکرشکنی پادشه کشورگیر.
معزی.
به سر کلک وی آراست ملک
خسرو شرق و شه کشورگیر.
سوزنی.
این چه دعوی شگرف است بگوی ای خر پیر
که منم شاعر لشکرشکن کشورگیر.
سوزنی.
از رای منیر کشورگیر که منبع افاضت اجرام آسمان و مرجع افادت آثار اختران است. (سندبادنامه ص 226).
شاه کرپ ارسلان کشورگیر
به ز الپ ارسلان بتاج و سریر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ اَ)
فاتح. مملکت گیر. کشورگیر. فاتح کشور. کشورگشا:
بچپ برش گرشاسب کشورگشای
دوفرزند پرمایه پیشش بپای.
فردوسی.
روز هیجاها بود کشورگشای
روز مجلسها بود کشوردهی.
منوچهری.
میر کشورگشای رکن الدین
که درش دیو را شهاب کند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 852).
که ملک جهان را ز فرهنگ و رای
شد از قاف تا قاف کشورگشای.
نظامی.
چنین چند نوباوۀ عقل و رای
پدید آمد از شاه کشورگشای.
نظامی.
تویی آن جهانگیر کشورگشای.
نظامی.
دو تن پرور ای شاه کشورگشای
یکی اهل رزم و دگر اهل رای.
سعدی (بوستان).
امیر عدوبند کشورگشای
جوابش بگفت از سر علم و رای.
سعدی (بوستان).
نه کشورگشایم نه فرماندهم
یکی از گدایان این درگهم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
در تداول زنان، کار: مرده شور کارگیریت را ببرد، مرده شورت ببرد با این کارگیریت، کسی که مرتکب میشود و مباشرت مینماید و متقبل میشود هر کار مهمی را، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
صفت شیرگیر، حالت آنکه شیرگیر شده است، رجوع به شیرگیر شود، دلیری و شجاعت، سخت دلاوری و دلیری، (یادداشت مؤلف) :
چونکه شیران دلیریش دیدند
شیرگیری و شیریش دیدند،
نظامی،
، جسارت، جری شدن، (یادداشت مؤلف)، مستی یا نیم مستی، (ناظم الاطباء) :
ز مستی کرد با شیری دلیری
که نام مستی آمد شیرگیری،
نظامی،
کجا آن شیر کز شمشیرگیری
چو مستان کرد با ما شیرگیری،
نظامی،
،
شیرگیر، (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری)، شیرگیری به معنی شیرگیر است که مردم نیم مست و مست باشد، (برهان)،
شیرگیر، نام روز بیست وهشتم از ماههای ملکی باشد، (برهان)، رجوع به شیرگیر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کشور گیری
تصویر کشور گیری
تسخیر کشور ها کشور ستانی کشور گشایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشور گیر
تصویر کشور گیر
کشور گشا کشورستان: (همی بنازد تیغ و نگین و تاج و سریر بشهریار ولایت گشای کشور گیر)، (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زورگیری
تصویر زورگیری
اخاذی
فرهنگ واژه فارسی سره
یکدیگر را به اشتیاق در آغوش کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم اول زمین، شخم کردن شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
پرس و جو پرسیدن نشانی، احوال پرسی
فرهنگ گویش مازندرانی