- کشمیری
- از مردم کشمیر،
برای مثال به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند / سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی ، تهیه شده در کشمیر مثلاً شال کشمیری(حافظ - ۸۷۸)
معنی کشمیری - جستجوی لغت در جدول جو
- کشمیری
- منسوب به کشمیر. از مردم کشمیر اهل کشمیر: (بشعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی)، (حافظ)، ساخته کشمیر: شال کشمیری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوبه به شمشیر سیفی، جمع شمشیریان. یا شمشیریان. تیره ای جزو رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که نمونه آن شمشیر است
کامیابی کامرا نی، توفیق فیروز مندی
کمیساریا بنگرید به کمیساریا کمیسربودن کلانتر بودن، کلانتری
عده ای، معدودی، یک عده، تعدادی
اقلیت
منسوب به حمیر. ساخته حمیر، از مردم حمیر اهل حمیر
دامن بالا زدن
جو فروش
گلابی، میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، امرود، مرود، امبرود، انبرود، مل، لکل
دامن بالا زدن، به شتاب و به سرعت گذشتن، ارادۀ کاری کردن، آمادۀ کاری شدن و چابکی کردن، قصد مکانی کردن
سختی
منسوب به کشو کشو دار دارا کشو: میز کشویی
مردمی که در مملکتی زیست میکنند و جز قشون و سپاهیان نیستند، مقابل لشکری
گلابی از میوه ها امرود امرود گلابی
کمتر از همه اقل همه مقابل بیشترین: (این شرها بر کمترین روی افتد و بیشتر خیر ها غالب بوند چنانکه بیشترین کسی تندرست بوند و اگر بیمار بود بیشترین آن بود که بکمترین وقت بیمار بود)، کوچکترین حقیر ترین همه، ناقصترین
منسوب به کمیچه کمانچه زن کمانچه نواز
در تازی نیامده چندگی دارای کمیت بودن: کمیتی و مانند گی یکی است بعرضی
نوعی از انگور
امیر بودن، امارت، حکمرانی، سرداری، سالاری، سروری، بزرگی، منسوب به امیر، آهنگی که بدان دوبیتی های امیر پازاواری مازندرانی را خوانند، نوعی ترمه که به دستور میرزا تقی خان امیر
مربوط به کمر مثلاً سلاح کمری، کنایه از ویژگی کسی که از برداشتن بار سنگین کمرش آسیب دیده یا خمیده باشد
منسوب به کمر: آنچه بکمر بندند: اسلحه کمری، کسی که از حمل بار سنگین کمرش آسیب دیده: (ز بار گنبد عمامه گشته ای کمری ببین چه میکشی ای زاهد از زیاده سری)، (مخلص کاشی)
Milky
молочный
milchig
молочний
mleczny
leitoso
lattiginoso
lechoso
laiteux