جدول جو
جدول جو

معنی کشمیری

کشمیری
از مردم کشمیر، برای مثال به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند / سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی (حافظ - ۸۷۸)، تهیه شده در کشمیر مثلاً شال کشمیری
تصویری از کشمیری
تصویر کشمیری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کشمیری

کشمیری

کشمیری
منسوب به کشمیر. از مردم کشمیر اهل کشمیر: (بشعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی)، (حافظ)، ساخته کشمیر: شال کشمیری
کشمیری
فرهنگ لغت هوشیار

کشمیری

کشمیری
منسوب به کشمیر. (ناظم الاطباء). هرچیز مربوط و منسوب یا ساخت کشمیر، از مردم کشمیر. ج، کشامره. (ناظم الاطباء) ، قسمی گیلاس که درایران به غلط گیلاس فرنگی گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

کشمیر

کشمیر
ایالتی است واقع در شبه جزیره هند در دامنۀ کوههای هیمالیا و نهرسند آن را مشروب میسازد. کشمیر از نظر جغرافیائی به دو اقلیم تقسیم شده و سلسلۀ جبال عظیم هیمالیا که از شمال شرقی به جنوب شرقی امتداد دارد، حد فاصل آن دو است. اقلیم جنوب غربی آن پر جمعیت تر است و درۀ کشمیر که از لحاظ زیبائی مناظر طبیعی مشهور است و در آن قرار دارد، و اقلیم شمال شرقی کوههای پر برف قره کوروم را در بر دارد. ایالت کشمیر که از نظر سیاسی ’جامو و کشمیر’ شهرت دارد، دارای 86 هزار کیلومترمربع وسعت است که از این مساحت 31200کیلومتر مربع آن در تصرف پاکستان است و یک هشتم مساحت کلی آن اراضی جنگلی است. ساکنان این ولایت بسال 1941 میلادی به چهار میلیون تن می رسید که 78 هزارتن آنها از هندوها و سیکها بودند و بقیه مسلمان. پایتخت آن شهر سرنگر است با 285هزار جمعیت. این ایالت از شمال و شرق به تبت و چین محدود است و از جنوب به هندوستان و پاکستان و از غرب به پاکستان و افغانستان محدود می باشد و از نظر سوق الجیشی موقعیتی ممتاز دارد. اقتصاد ایالت جامو و کشمیر بر کشت و زرع استوار است و محصولات حیوانی نیز قسمتی از احتیاجات اقتصادی را برآورده می کند. کشمیر بسال 1586 میلادی به امپراطوری سلطان اکبر پیوست، و از سال 1757م. افغانها بر آن چیره شدند و از سال 1820م. تحت حکومت سیکها درآمد. و در 27 اکتبر سال 1947م. مهاراجۀ کشمیر ’هاری سینگ’ پیوستن خود را به دولت جدید التأسیس هندوستان اعلام داشت، ولی بر اثر این اقدام اغتشاشات و اضطرابات زیادی در ایالت رخ داد که احزاب داخلی آن را رهبری می کردند و مهمترین این احزاب حزب کنگرۀ ملی به رهبری شیخ محمد عبداﷲ بود که آزادی کشمیر را مطالبه می کرد و دیگرحزب کنگرۀ اسلامی که خواهان پیوستن کشمیر به پاکستان بود و بر اثر ایجاد این اغتشاشات، حاکم کل انگلیسی ’لردمونتباتن’ انضمام کشمیر را به هندوستان مشروط به مراجعه به آراء عمومی از اهالی کرد که قرار بود پس از ایجاد آرامش در ایالت انجام پذیرد و هنوز وضع دیگری بخود نگرفته است. (از القاموس السیاسی). نام ایالتی است در شمال هندوستان که کار خانه شالبافی آن معروف است و پایتخت آن سریناگر نام دارد. (ناظم الاطباء). ولایتی است مشهور از بلاد سند و بافتۀ پشمینۀ آن، شال ترمۀ کشمیری، مشهور است و آن ولایت به بسیاری آب و علف موصوف و در وسط اقلیم چهارم واقع شده و اطرافش کوه های بلند وجود دارد و عبور سپاه مخالف بدان مشکل است دردشت و جبال آن صد هزار قریۀ آباد و معمور است از کثرت آب و سبزه و هوای لطیف و خوبان ملیح بهشت روی زمین و پر غلمان و حورعین است و به حسن مثل چنانکه شعرا گفته اند: ’ای بخوبی بربتان خلخ و کشمیر میر’ نهری بزرگ در میان آن شهر جاری است و برآن جسرها برای تردد بسته اند و نوشته اند آن نهر در غایت پری و عظمت است و هفت پل عظیم و بلند بر آن نهر بسته اند که کشتی از چشمه های پل به آسانی بگذرد و کرسی کشمیر سری نگر است و آن شهر بر طرف کوه شرقی واقع و بحیره ای در میان فاصله است. برسمت شمال شهر قرب ذرع فاصله حصاری محکم از سنگ رخام تراشیده اند در آن قصور بی قصوربسیار است و در میان قلعه کوهی است دورۀ آن پانصد گز میشود و در دامن اطرافش عمارات سه طبقه مشرف بر صحرا و شهر ساخته اند و بر قلعۀ آن خانگاه قصر است و در درون حصار جامعی چهارصد ستون یک پارچۀ چوبی بقرار هفت گز بسیار قطور بکار برده اند. الحاصل شصت هزار باب خانه معمور در آن شهر است و هیجده هزار دستگاه شال بافی در آنجا دیده اند و در زمان قدیم یعنی عهد سلطان محمود رامهای بت پرست حاکم آنجا بوده اند چنانکه فرخی در تحریک سلطان به فتح کشمیر گفته:
گاه است که یکباره به کشمیر خرامیم
از ساعد بت پهنه کنیم از سر بت گوی.
و دارالملک آن که حکام نشینند سری نگر نام دارد. (از آنندراج) (از انجمن آرا). قِشمیر. (یادداشت مؤلف) :
ز کشمیر تا پیش دریای چین
براو شهریاران کنند آفرین.
فردوسی.
شاهی است به کشمیر که گر ایزد خواهد
امسال نیاسایم تاکین نکشم زوی.
فرخی.
تا قلۀ مازل نشود ساحت کشمیر
تا ساحت کشمر نشود قلۀ مازل.
رافعی.
وز ناوک مژگان تو در بابل و کشمیر
بسیار صف جادوی مکار شکسته.
سوزنی.
همشیرۀ جادوان بابل
همسایۀ لعبتان کشمیر.
سعدی.
بدین کمال ندارند حسن در کشمیر
چنین بلیغ ندانند سحر در بابل.
سعدی.
- کشمیر آزاد، نامی است که بر قسمتی از ایالت کشمیر اطلاق می شود و این قسمت در نزدیکی مرز پاکستان قرار داد و بسال 1947م. از پیوستن به هندوستان خودداری کرد. در این قسمت قبایل ’بونش’ و ’باتان’ ساکنند که در تابستان همان سال سپاهی به فرماندهی محمد ابراهیم خان تشکیل دادند و بکمک دولت پاکستان با سپاه مهاراجۀ کشمیر که دولت هندوستان آنها را تقویت می کرد جنگیدند و از تسلط آنان بر این قسمت از کشمیر جلوگیری کردند. مساحت کشمیر آزاد 31200 کیلومتر مربع (از کل مساحت جامو و کشمیر که 86 هزار کیلومتر مربع است) و ساکنان آن همگی مسلمان می باشند. (از القاموس السیاسی)
لغت نامه دهخدا

کشمیر

کشمیر
کچول. کون و کچول. (یادداشت مؤلف) :
جان از ره کون کنی و سازی
در کندن جان کچول و کشمیر.
سوزنی.
رجوع به کچول و کشمیرشود
لغت نامه دهخدا

کشمری

کشمری
منسوب به کشمر:
ای سرو کشمری سوی باغ سداهرا
هرگز دمی نیایی و یکروز نگذری.
حقوری (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی ص 17)
لغت نامه دهخدا

شمیری

شمیری
منسوب است به شمیران که بطنی است از خولان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

شمشیری

شمشیری
منسوبه به شمشیر سیفی، جمع شمشیریان. یا شمشیریان. تیره ای جزو رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که نمونه آن شمشیر است
فرهنگ لغت هوشیار

کمیسری

کمیسری
کمیساریا بنگرید به کمیساریا کمیسربودن کلانتر بودن، کلانتری
کمیسری
فرهنگ لغت هوشیار