جدول جو
جدول جو

معنی کمثری

کمثری
گلابی، میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، امرود، مرود، امبرود، انبرود، مل، لکل
تصویری از کمثری
تصویر کمثری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کمثری

کمثری

کمثری
امرود، کُمَّثراه یکی. ج، کُمَّثرَیات و مذکر می آید، و گویند هذه کمثری واحده و هذه کمثری کثیره. کُمَیمِثرَه و کُمَیمِثرِیَه و کُمَثِیرَه و کُمَیمِثرات مصغر آن. (منتهی الارب). نام میوه ای که به فارسی امرود گویند. (آنندراج) (از غیاث). امرود و اسم جنسی است که تنوین داده می شود و مؤنث می آید و گاه مذکر آید. (از ناظم الاطباء). غالباً به تشدید میم است و بعضی گفته اند تخفیف آن جایز نیست. درختی از میوه هاست که عامه اجاص نامند واحد آن کمثراه و ج، کمثریات است. و کمثری به صورت اسم جنس استعمال می گردد و تنوین داده می شود و گویند هذه کمثری واحده و هذه کمتری کثیره. (از اقرب الموارد). امرود. (دهار)
لغت نامه دهخدا

کمتری

کمتری
کمتر از همه اقل همه مقابل بیشترین: (این شرها بر کمترین روی افتد و بیشتر خیر ها غالب بوند چنانکه بیشترین کسی تندرست بوند و اگر بیمار بود بیشترین آن بود که بکمترین وقت بیمار بود)، کوچکترین حقیر ترین همه، ناقصترین
کمتری
فرهنگ لغت هوشیار

کمثره

کمثره
گرد آمدن چیزی و درآمدن بعض آن در بعض. (منتهی الارب) (آنندراج). اجتماع چیزی و تداخل بعض چیز در بعضی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

کماری

کماری
از پسران یافث بن نوح است. (تاریخ گزیده چ نوایی ص 26). و رجوع به یافث در همین لغت نامه و مجمل التواریخ و القصص ص 104 شود
لغت نامه دهخدا

کماری

کماری
اسم است که شباهت به نسبت دارد و آن نام بعضی از علماست. (از انساب سمعانی جَمعِ واژۀ 2 ورق 486 ب)
لغت نامه دهخدا