جدول جو
جدول جو

معنی کشتیبانی - جستجوی لغت در جدول جو

کشتیبانی(کَ / کِ)
ناخدایی. ملاحی. (ناظم الاطباء). ملاحیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کشتیبانی
ملاحی، ناخدایی، ناوبانی، ناوخدایی، ناوداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشتی رانی
تصویر کشتی رانی
شغل و عمل کشتی ران، کشتی راندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشتبان
تصویر کشتبان
نگهبان مزرعه، کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشتیبانی
تصویر پشتیبانی
کمک، مدد، حمایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشتیبان
تصویر کشتیبان
ناخدا، رانندۀ کشتی، ملاح، ناوخدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشتیبان
تصویر پشتیبان
پشت وپناه، حمایت کننده، حامی، یاری دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتربانی
تصویر شتربانی
نگهبانی شتر، ساربانی، شغل شتربان
فرهنگ فارسی عمید
(شُ تُ)
اشتربانی. عمل شتربان. ساربانی. جمالی. ساروانی. نگهبانی شتر:
به شتربانی و گله داری
کردی آهستگی و هشیاری.
نظامی.
رجوع به اشتربانی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دشتبان. نگهبانی که بر مزارع مزروعه و کاشته برگمارند. (آنندراج). رجوع به دشتبان شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
عمل و شغل دشتبان. حفاظت دشت:
بیابانیان پهلوانی کنند
ملکزادگان دشتبانی کنند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دیوثی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان). قوادی. بی غیرتی. بی عصمتی. کشخانی
لغت نامه دهخدا
(پُ)
چوبی که بجهت استحکام بر دیوار نصب کنند. (برهان قاطع). بنائی که برای حفظ بنائی دیگر سازند:
چه غم دیوار امت را که باشد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آنرا که باشد نوح کشتیبان.
(گلستان).
هرچه از دلها کنی تعمیر پشتیبان تست
سعی در آبادی دل کن چو معمار خودی.
صائب (از فرهنگ ضیاء).
پشتوان. (برهان قاطع). پشتیوان. پشتبان. حامی. دعمه. دعامه. دعام. رجبه، چوبی که درودگران بر پس در و امثال آن دوزند: شجار، پشتیبان تخت که بدان تخت را استوار کنند. عارضه، پشتیبان در و بالارو. (منتهی الارب) ، تکیه گاه. رجوع به پشتوان شود، آنچه بدان قوت باشد. پشت و پناه. یاریگر. یاری دهنده. حامی. معاون. (برهان قاطع). معین. مدد. مددکار. کمک. معاضد. ظهیر. ناصر. نصیر. ممدّ. عون. ایاد. (منتهی الارب). این نوشته ای است از جانب... ابوجعفر... بسوی یاری دهنده دین خدا... و پشتیبان خلیفۀ او. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 306). و نیز رجوع به پشتوان و پشتبان و پشتیوان شود
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
شتربانی. ساربانی. شترچرانی
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
دریانوردی
لغت نامه دهخدا
(کِ)
زارع. (آنندراج) :
نه بهر عبره کردن کشتبان را قسمت غله
نه بهر باج خواهی کاربان را رحمت عامل.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
ناخدا.فرمانده کشتی. ملاح. معلم کشتی. (ناظم الاطباء). صراری. (حبیش تفلیسی) (مهذب الاسماء). صاری. عدولی. نوتی. (منتهی الارب). سفّان. (یادداشت مؤلف) : نخست کشتیبان دست هرثمه بگرفت و بجست و به آب اندر شنا کرد. (ترجمه طبری بلعمی). الهم، شهرکی است (به دیلمان) بر کران دریا جای کشتیبانان و جای بازرگانان. (حدود العالم). کشتیبانانی که اندررود برک و اندررود خشرت کار کنند از آنجا باشند. (حدود العالم).
تو گفتی هریکی زیشان یکی کشتی شدی زان پس
خله ش دوپای و بیلش دست و مرغابیش کشتیبان.
عسجدی.
خواجه گر نوح راست کشتیبان
موج طوفانش محنت افزاید.
خاقانی.
گفت چند بار به کشتی در بودم و کشتیبان نمی شناخت جامۀ خلق داشتم و مویی دراز و بر حالی بودم که از آن اهل کشتی جمله غافل بودند. (تذکره الاولیاء عطار). یکی در میان ایشان کشتی بانان را گفته بود که من سلطان جلال الدین ام. (جهانگشای جوینی).
چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان.
سعدی.
ای دل ار سیل فنا بنیان هستی برکند
چون ترا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(پُ)
یاری. یارمندی. حمایت. مدد. مظاهرت. کمک
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته از واژه کشتبین به آرش گل انگشتانه کشاتبین گل انگشتانه، انگشتانه: انگشتانه درزی، زخمه (مضراب) نگهبان مزرعه، زارع کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتیبانی
تصویر پشتیبانی
یاری یارمندی، کمک مدد مظاهرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتیبان
تصویر کشتیبان
ناخدا، فرمانده کشتی، ملاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشیخانی
تصویر کشیخانی
عمل و شغل کشخان: (چون تو ممدوح و من بر دو نان اینت بیخردگی و کشخانی)، (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتی رانی
تصویر کشتی رانی
عمل کشتی راندن، اداره و شرکت حمل و نقل بوسیله کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتربانی
تصویر شتربانی
شغل شتربان نگهبانی شتر ساربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتیبان
تصویر پشتیبان
یااری دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتربانی
تصویر اشتربانی
شتربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتی بان
تصویر کشتی بان
((کِ))
ناخدا، ملاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتیبانی
تصویر پشتیبانی
یاری، حمایت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشتبان
تصویر کشتبان
((کِ))
زارع، دهقان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتیبان
تصویر پشتیبان
((پُ))
پشت و پناه، پشتوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتیبان
تصویر پشتیبان
حامی، تضمینی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پشتیبانی
تصویر پشتیبانی
تضمین، حمایت
فرهنگ واژه فارسی سره
ملاح، ناخدا، ناوبان، ناوخدا، ناودار، ناوران
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تایید، تقویت، حفظ، حمایت، طرفداری، محافظت، مدافعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پارتی، پشتیوان، حامی، ظهیر، عاصم، عضد، موید، مجیر، مجیر، محافظ، مدافع، مددکار، معاضد، نگهبان، یار، یاریگر، یاور
متضاد: مخالف
فرهنگ واژه مترادف متضاد