جدول جو
جدول جو

معنی کشتزار - جستجوی لغت در جدول جو

کشتزار
زمین پهناوری که در آن چیزی کاشته باشند، مزرعه
تصویری از کشتزار
تصویر کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
کشتزار
مزرعه، زمین زراعت شده، زراعتگاه
تصویری از کشتزار
تصویر کشتزار
فرهنگ لغت هوشیار
کشتزار
مزرعه
تصویری از کشتزار
تصویر کشتزار
فرهنگ واژه فارسی سره
کشتزار
جالیز، فالیز، مزرعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کشتزار
اگر بیند آتش در کشتزار افتاده بود و بسوخت، دلیل قحط است. اگر در خواب کشتزاری بیند و نداند که از کیست، دلیل بر زیان بیننده است. جابر مغربی
اگر دید در کشتزاری معروف بود، دلیل که عملی کند که دین و دنیای او نیک بود و اگر دید در میان کشتزاری می رفت، دلیل که به عزا رود. حضرت دانیال
دیدن کشتزار در خواب چون معروف بود، دلیل بر فرزند است. اگر دید کشتزاری درود، دلیل که بعضی مردم آنجا کشته شوند. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشت کار
تصویر کشت کار
کشتزار، مزرعه، کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشتار
تصویر کشتار
کشتن، بسیار کشتن، قتل عام، کشتن گاو و گوسفند در کشتارگاه، ذبح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشتبان
تصویر کشتبان
نگهبان مزرعه، کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش
فرهنگ فارسی عمید
(کُتْ)
ملتمس. خواهشگر.
- کشتیار کسی شدن، سخت بدو التماس کردن. سخت اصرار و الحاح کردن. نهایت درجه ابرام و اصرار با مهربانی کردن: کشتیار او شدم که بماند گفت حکماً باید بروم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
زراعتگاه. زمین زراعت شده. مزرعه. پالیز. محقله. (یادداشت مؤلف). کشتمند. زمین زراعت شده و غالباً مراد زمینی است باکشت:
و گر اسب در کشت زاری شود
کسی نیز بر میوه داری شود.
فردوسی.
بیامد خداوند آن کشت زار
به پیش نگهبان بنالید زار.
فردوسی.
بیاراست بر هر سویی کشت زار
زمین برومند و هم میوه دار.
فردوسی.
لگام از سر اسب برداشت خوار
رها کرد بر خوید و بر کشت زار.
فردوسی.
جهان کشتزاریست با رنگ و بوی
درو مرگ و عمر آب و ماکشت اوی.
اسدی.
کمان شد یکی برزگر تخم کار
وزان تخم پیکان و دل کشتزار.
اسدی.
نبارد مگر ابر تأویل قطر
بر اشجار و بر کشتزار علی.
ناصرخسرو.
کشتزار ایزدست این خلق و این تردست مرگ
داس این کشت ای برادر همچنین باشد سزا.
ناصرخسرو.
پس هر دو برخاسته به صحرا شدند چون بکشت زار رسیدند... (قصص الانبیاء). آب از کشت زار بیرون می آمد و راه می گرفت. (نوروزنامۀ منسوب به خیام).
تا به استسقای ابررحمت آمد بر درت
کشت زارعمر فانی را به باران تازه کرد.
خاقانی.
فتح سعادت از سر عزلت برآیدت
کو کشت زار عمر ترا فتح باب شد.
خاقانی.
هردم ز برق خندش چون کرد بوسه باران
بر کشت زار عمرم باران تازه بینی.
خاقانی.
هیچ یک خوشۀ وفا امروز
در همه کشتزار آدم نیست.
خاقانی.
این جهان کشت زار آخرت است. (از سندبادنامه ص 341). در حوالی و حواشی آن صحرا کشتزاری دیدم چون رخسار دلبران زیبا. (ترجمه تاریخ یمینی).
اگر اسبی چرد در کشتزاری
و گر غصبی رود بر میوه داری.
نظامی.
سمندش کشت زار سبز را خورد
غلامش غورۀ دهقان تبه کرد.
نظامی.
مپندار جان پدر کاین حمار
کند دفع چشم بد از کشتزار.
سعدی (بوستان).
کنون دفع چشم بد از کشتزار
چگونه کند آن توقع مدار.
سعدی.
نمی کنم گله ای لیک ابر رحمت دوست
به کشت زار جگرتشنگان نداد نمی.
حافظ.
- کشت زار دیو، کنایه از روزگار و دنیا است که عالم سفلی باشد. (برهان).
، زراعت نورسیده و سرسبز. زراعتی که تازه سبز شده باشد. (ناظم الاطباء) : بعد از آنکه هر زرعی و کشتزاری سه قطعه زمین فراگیرند. (تاریخ قم) ، زراعت پخته و رسیده. (ناظم الاطباء). حصیده. (یادداشت مؤلف) ، مطلق زراعت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
زرع (از: کشت + ار، علامت صفت مفعولی). کشته. (یادداشت مؤلف) :
بد به تن خویش چو خود کرده ای
باید خوردنت ز کشتار خویش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از توتزار
تصویر توتزار
جایی که درختان توت درآن زیاد باشد توتستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتجار
تصویر اشتجار
هم ستیزی، دست زیر چانه زدن، خواب از چشم در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتغار
تصویر اشتغار
دور رفتن، ستمگری، بیابانگردی، شمارافزونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتکار
تصویر اشتکار
نیک بارانی باران نیک، پرشیری، کرک برآوردن، سختی سرما یا گرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتهار
تصویر اشتهار
شهرت یافتن، ناموری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیار
تصویر اشتیار
انگبین بر گرفتن (از کندو یا از درختان)، فربه شدن ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزار
تصویر ابتزار
دست درازی ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتار
تصویر کشتار
بسیار کشتن، قلع و قمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتوار
تصویر پشتوار
پشتیبان پشتوان یاریگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتکار
تصویر پشتکار
سعی وکوشش در کار، پشت کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتکار
تصویر کشتکار
کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار
کشتیار کسی شدن، بسیار اصرار کردن: کشتیار ش شدم که این کار را بکند نکرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتدار
تصویر پشتدار
مددکار، پشت وپناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشتدار
تصویر تشتدار
آفتابه چی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتار
تصویر کشتار
((کُ))
ذبح، قتل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشت زار
تصویر کشت زار
((کِ))
زمین زراعت شده، مزرعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشتکار
تصویر کشتکار
((کِ))
زارع، برزگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشتافزار
تصویر کشتافزار
آلت قتاله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کشتگان
تصویر کشتگان
مقتولین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارزار
تصویر کارزار
صحنه جنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پشتکار
تصویر پشتکار
ممارست، سعی، همت، اهتمام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کشتار
تصویر کشتار
قتل عام
فرهنگ واژه فارسی سره
برزیگر، حارث، دهقان، زارع، کشاورز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آدمکشی، قتل عام، قتل، ذبح، سلاخی، قربانی، نحر، محاربه
فرهنگ واژه مترادف متضاد