معنی کشتار
- کشتار
- کشتن، بسیار کشتن، قتل عام، کشتن گاو و گوسفند در کشتارگاه، ذبح
واژههای مرتبط با کشتار
کشتار
- کشتار
- قتل عام
کشتار
- کشتار
- بسیار کشتن، قلع و قمع کردن
کشتار
- کشتار
- ذبح، قتل
کشتار
- کشتار
- زرع (از: کشت + ار، علامت صفت مفعولی). کِشتَه. (یادداشت مؤلف) :
بد به تن خویش چو خود کرده ای
باید خوردنت ز کشتار خویش.
ناصرخسرو
کشتار
- کشتار
- آدمکشی، قتل عام، قتل، ذبح، سلاخی، قربانی، نحر، محاربه
گشتار
- گشتار
- مسافر
اشتار
- اشتار
- الهه عشق و برکت
کشتزار
- کشتزار
- مزرعه
کوتار
- کوتار
- کوچۀ تنگ و سرپوشیده، ساباط، دالان
