- کشت
- زراعت، کشاورزی، حرث
معنی کشت - جستجوی لغت در جدول جو
- کشت ((کَ))
- درخت گز
- کشت ((کُ))
- کشتن، قتل
- کشت ((کِ))
- کاشت، کاشتن، زراعت، شخم
- کشت
- قتل، کشتن
- کشت
- کاشتن، زراعت، محصول، در پزشکی تکثیر میکروب ها یا سلول های بافت زنده با قرار دادن آن ها در محیط های مناسب
کشت کردن: کاشتن، زراعت کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مقتول
کشت کوچک، مزرعۀ کوچک
به قتل رسیده، مقتول، کنایه از عاشق، شیفته، کنایه از در بازی نرد، ویژگی مهرۀ خارج شده از بازی، کنایه از خاموش شده
از وسایل نقلیه ای که روی آب حرکت می کند، به انواع مختلف بزرگ، کوچک، جنگی و مسافربری، کشتی نوح مثلاً کنایه از وسیلۀ نجات دراصل نام کشتی بزرگی است که نوح پیغمبر ساخت و در طوفان عظیمی که رخ داد با آن جمعی از مردم و جانوران را نجات داد
سفینه، وسیه نقلیه ای که در روی آب حرکت میکند زورآزمائی دو تن با یکدیگر بدون بکار بردن آلات و اسباب بقصد بر زمین افکندن، هم نبرد، مصارعت
مقتول، قتیل، هلاک شده میوه خشک کرده از قبیل زرد آلو، هلو و غیره
انگور نیم پخته
جانداری را بیجان کردن
کشت کوچک مزرعه کوچک: (زا لکی کرد سر برون ز نهفت کشتک خویش خشک دید و بگفت:) (علت رزق تو بخوب و بزشت گریه ابرنی و خنده کشت)، (حدیقه)
((کُ))
فرهنگ فارسی معین
ورزش دونفری که هدف از آن به پشت خواباندن یکی به وسیله دیگری است. مجازاً، تلاش و کوشش جسمی یا ذهنی بسیار سخت، زنار، کمربند
کاشتن، زراعت کردن
کاشته، تخمی که زیر خاک کرده شده، برای مثال دهقان سال خورده چه خوش گفت با پسر / کای نور چشم من به جز از کشته ندروی (حافظ - ۹۷۰) ، خشک شده، برگه مثلاً توت کشته
نوعی ورزش که بین دو نفر انجام می شود و هر کدام سعی می کند با استفاده از فنون آن ورزش پشت دیگری را به زمین بیاورد
کشتی فرنگی: در ورزش نوعی کشتی که فنون آن از کمر به بالا اجرا می شود
کشتی فرنگی: در ورزش نوعی کشتی که فنون آن از کمر به بالا اجرا می شود
به هلاکت رساندن، به قتل رساندن، ذبح کردن
کنایه از مقهور کردن، شکست دادن
کنایه از به شدت کار کردن، خسته کردن
در بازی نرد خارج کردن مهره از بازی
کنایه از خاموش کردن چراغ و مانند آن
کنایه از مقهور کردن، شکست دادن
کنایه از به شدت کار کردن، خسته کردن
در بازی نرد خارج کردن مهره از بازی
کنایه از خاموش کردن چراغ و مانند آن
Kill, Slaughter, Slay
matar, massacrar
töten, schlachten
zabić, rzeźnić, zabijać
убить , резать , убивать
вбивати , різати
matar, masacrar
tuer, massacrer
uccidere, massacrare