مرکّب از: ک، مخفف که + شان، ضمیر، مخفف که ایشان را. (یادداشت مؤلف) : باران خواهند بوقتی کشان بباید و آن باران بیاید. (حدود العالم). بچه گونه گون خلق چندین هزار کشان پروراند همی در کنار. اسدی. منقش جامه هاشان را کشان پوشید فروردین فروشست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش. ناصرخسرو. جزای ایشان... آن است کشان بکشند یا بیاویزند یا دست و پاهاشان مخالف ببرند. (راحه الصدور راوندی). بردران ای دل تو ایشان را مایست پوستشان بر کن کشان جز پوست نیست. مولوی
مُرَکَّب اَز: ک، مخفف که + شان، ضَمیر، مخفف که ایشان را. (یادداشت مؤلف) : باران خواهند بوقتی کشان بباید و آن باران بیاید. (حدود العالم). بچه گونه گون خلق چندین هزار کشان پروراند همی در کنار. اسدی. منقش جامه هاشان را کشان پوشید فروردین فروشست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش. ناصرخسرو. جزای ایشان... آن است کشان بکشند یا بیاویزند یا دست و پاهاشان مخالف ببرند. (راحه الصدور راوندی). بردران ای دل تو ایشان را مایست پوستشان بر کن کشان جز پوست نیست. مولوی
نام ولایتی است به ماوراءالنهر واز آنجاست کاموس کشانی و اشکبوس که به حمایت افراسیاب آمده در دست رستم کشته شدند. (از انجمن آرا) (آنندراج). نام ولایتی که کاموس کشانی منسوب به آن ولایت است. (برهان) : قلون بستد آن مهر و همچون تذرو بیامد ز شهر کشان تا به مرو. فردوسی. ترا کرد سالار گردنکشان شدی مهتر اندر زمین کشان. فردوسی
نام ولایتی است به ماوراءالنهر واز آنجاست کاموس کشانی و اشکبوس که به حمایت افراسیاب آمده در دست رستم کشته شدند. (از انجمن آرا) (آنندراج). نام ولایتی که کاموس کشانی منسوب به آن ولایت است. (برهان) : قلون بستد آن مهر و همچون تذرو بیامد ز شهر کشان تا به مرو. فردوسی. ترا کرد سالار گردنکشان شدی مهتر اندر زمین کشان. فردوسی
نعت فاعلی از کمون بمعنی پوشیده شدن. پنهان. پوشیده شونده. (از فرهنگ نظام) (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : شکر و شکایت و توقع والتماس که از جانبین در ضمایر و سرائر کامن است بمشافهه بمسامع یکدیگر رسانید. (ترجمه تاریخ یمینی). فایدۀ هر ظاهری خود باطن است همچو نفع اندر دواها کامن است. مولوی
نعت فاعلی از کمون بمعنی پوشیده شدن. پنهان. پوشیده شونده. (از فرهنگ نظام) (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : شکر و شکایت و توقع والتماس که از جانبین در ضمایر و سرائر کامن است بمشافهه بمسامع یکدیگر رسانید. (ترجمه تاریخ یمینی). فایدۀ هر ظاهری خود باطن است همچو نفع اندر دواها کامن است. مولوی
زمین کشت زراعت کرده شده را گویند. (برهان) (آنندراج). در حاشیۀ برهان آمده است: این کلمه مخفف کشتمان است مرکب از کشت (کاشتن) + مان (پسوند اتصاف) کشتمند: از حبوبات در همه کشمان نیست چندانکه درکشند بفخ. نزاری قهستانی (از رشیدی). النقوع، گوآب در کشمان. (مهذب الاسماء)
زمین کشت زراعت کرده شده را گویند. (برهان) (آنندراج). در حاشیۀ برهان آمده است: این کلمه مخفف کشتمان است مرکب از کشت (کاشتن) + مان (پسوند اتصاف) کشتمند: از حبوبات در همه کشمان نیست چندانکه درکشند بفخ. نزاری قهستانی (از رشیدی). النقوع، گوآب در کشمان. (مهذب الاسماء)