نام ولایتی است به ماوراءالنهر واز آنجاست کاموس کشانی و اشکبوس که به حمایت افراسیاب آمده در دست رستم کشته شدند. (از انجمن آرا) (آنندراج). نام ولایتی که کاموس کشانی منسوب به آن ولایت است. (برهان) : قلون بستد آن مهر و همچون تذرو بیامد ز شهر کشان تا به مرو. فردوسی. ترا کرد سالار گردنکشان شدی مهتر اندر زمین کشان. فردوسی
مُرَکَّب اَز: ک، مخفف که + شان، ضَمیر، مخفف که ایشان را. (یادداشت مؤلف) : باران خواهند بوقتی کشان بباید و آن باران بیاید. (حدود العالم). بچه گونه گون خلق چندین هزار کشان پروراند همی در کنار. اسدی. منقش جامه هاشان را کشان پوشید فروردین فروشست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش. ناصرخسرو. جزای ایشان... آن است کشان بکشند یا بیاویزند یا دست و پاهاشان مخالف ببرند. (راحه الصدور راوندی). بردران ای دل تو ایشان را مایست پوستشان بر کن کشان جز پوست نیست. مولوی