مرکّب از: ک، مخفف که + شان، ضمیر، مخفف که ایشان را. (یادداشت مؤلف) : باران خواهند بوقتی کشان بباید و آن باران بیاید. (حدود العالم). بچه گونه گون خلق چندین هزار کشان پروراند همی در کنار. اسدی. منقش جامه هاشان را کشان پوشید فروردین فروشست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش. ناصرخسرو. جزای ایشان... آن است کشان بکشند یا بیاویزند یا دست و پاهاشان مخالف ببرند. (راحه الصدور راوندی). بردران ای دل تو ایشان را مایست پوستشان بر کن کشان جز پوست نیست. مولوی