جدول جو
جدول جو

معنی کشان

کشان
(زِ دَ / دِ کُ)
مرکّب از: ک، مخفف که + شان، ضمیر، مخفف که ایشان را. (یادداشت مؤلف) : باران خواهند بوقتی کشان بباید و آن باران بیاید. (حدود العالم).
بچه گونه گون خلق چندین هزار
کشان پروراند همی در کنار.
اسدی.
منقش جامه هاشان را کشان پوشید فروردین
فروشست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش.
ناصرخسرو.
جزای ایشان... آن است کشان بکشند یا بیاویزند یا دست و پاهاشان مخالف ببرند. (راحه الصدور راوندی).
بردران ای دل تو ایشان را مایست
پوستشان بر کن کشان جز پوست نیست.
مولوی
لغت نامه دهخدا