- کسنک
- یربوز توضیح: در بعضی فرهنگها آنرا نوعی سماروغ نوشته اند
معنی کسنک - جستجوی لغت در جدول جو
- کسنک
- کرسنه، دانه ای شبیه ماش با طعمی تلخ که خوراک چهارپایان و پرندگان است، گاودانه، کسنک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اکمه بزان
نمدی ضخیم که چوپان ها بر تن می کنند
کاسنی، گیاهی خودرو با برگ های کرک دار، ساقه ای کوتاه و گل های آبی که ریشه، برگ و دانۀ آن مصرف دارویی دارد، تلخک، تلخ جوک، تلخ جکوک، انگوپا، انوپا، هندبید، هرگاه دانه های تلخ آن با گندم مخلوط و آرد شود طعم آرد را تلخ می کند
نوعی گرز که سرش را با زنجیر یا تسمه به دسته وصل می کردند، برای مثال یلان را نرم گشت از گرز گردن / نهاده سر به سینه همچو کسکن (وحشی - ۳۸۳)
جامه مخصوصی که از نمد می مالیدند و بیشتر چوپانان و روستاییان و درویشان و جوانمرد ان و نیز داش مشدیها در زمستان روی جامه های خود میپوشیدند و آن دو گونه بود: بی آستین با آستین های بلند کپنک بلند و جلو آن باز است با پوش نمدین: (ما که با یک فتنی ساخته ایم و کپنک بدادایی چه کشیم از فلک و پیر فلک ک) (گل کشتی)
کاسنی: (روایح کرمت با ستیزه رویی طبع خواص نیشکر آرد مزاج کسنی را)، (انوری)
پارسی تازی گشته کشنج کشنگ از گیاهان
گاودانه از گیاهان
گرزی که سرش را با زنجیر یا تسمه بدسته نصب کنند پیازک پیازی: (یلان را گشته نرم از گرز گردن نهاده سر بسینه همچو کسکن)، (وحشی)
جامه مخصوصی که از نمد می مالیدند و بیشتر چوپانان و روستاییان و درویشان و جوانمرد ان و نیز داش مشدیها در زمستان روی جامه های خود میپوشیدند و آن دو گونه بود: بی آستین با آستین های بلند کپنک بلند و جلو آن باز است با پوش نمدین: (ما که با یک فتنی ساخته ایم و کپنک بدادایی چه کشیم از فلک و پیر فلک ک) (گل کشتی)
تخم خرفه بقله الحمقاء
ممسک بخیل
راه های روشن
گردوی سخت، بخیل، خسیس، کنسک، کنس
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلبه، غلپه، کلاژاره، قلازاده
عقعق: (هرگز نبود شکر بشوری چو نمک نه گاه شکر باشد چون بازکسک)، شخص کوچک (تحقیر توهین) : (هر کسکی را هوس قسم و قضا و قدر است عشق وی آورد قضا هدیه ره آورد مرا)، (دیوان کبیر)