- کسره
- حرکت زیر حرف و علامت آن، زیر
معنی کسره - جستجوی لغت در جدول جو
- کسره
- تکه ای از یک چیز شکسته و خرد شده، تکه
- کسره
- حرکت زیر حروف و علامت آن
- کسره ((کَ رِ))
- حرکت زیر حرف
- کسره ((کِ رَ))
- تکه ای از چیز شکسته، جمع کسرات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مداوم
بلیتی که برای یک مسیر رفت یا برگشت باشد، یک طرفه، کاملاً، به طور کلی، برای مثال یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر / یا یکسره پیوستن یا یکسره بیزاری (منوچهری - ۱۱۴)
همه، همگی، سراسر مثلاً آن طرف خیابان را یکسره گل کاری کرده بودند،
بدون توقف، بی وقفه مثلاً یکسره حرف می زد
یکسره کردن: کنایه از کاری را سرانجام دادن و به آخر رساندن
همه، همگی، سراسر مثلاً آن طرف خیابان را یکسره گل کاری کرده بودند،
بدون توقف، بی وقفه مثلاً یکسره حرف می زد
یکسره کردن: کنایه از کاری را سرانجام دادن و به آخر رساندن
مجرد، تنها، منفرد و بدون همسر، و بمعنی یک سراسر هم گفته شده است
نو دمیده از گیاه یک دانه غوره خرما
از دو طرف یا از دو جانب
دوال
دوال
شلمه شلمک از گیاهان، جمع ساکر، ماندابها کاسه گلی، پیاله ایست که مقداری معین جا بگیرد سکرجه
کوفته شده، غلۀ کوبیده شده، غله ای که آن را کوبیده اما هنوز از کاه جدا نکرده باشند
پاره، دریده، یاوه و بی معنی
عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی
بزغالۀ شیرمست، بزغالۀ شیرخوار
خاندان، دودمان، عائله، خانواده
آتشدان، جای افروختن آتش، جای گداختن شیشه یا آهن، جای پختن سفال یا آجر و گچ، پزاوه، داش
خرد، کوچک، ناچیز مثلاً ده کوره
ناحیه، شهرستان
خرد، کوچک، ناچیز مثلاً ده کوره
ناحیه، شهرستان
کسی که چیزی را ناپسند می شمارد، کراهت دارنده
صاحب نفوذ و تسلط، آنکه از وی کاری برمی آید
پسوند متصل به واژه به معنای کار مثلاً همه کاره، هیچ کاره، بیکاره، ستمکاره
پشتواره، پشته، پشتۀ علف یا هیزم
پسوند متصل به واژه به معنای کار مثلاً همه کاره، هیچ کاره، بیکاره، ستمکاره
پشتواره، پشته، پشتۀ علف یا هیزم
پوسته، پوستۀ نازک روی زخم، چرک انباشته شده در دست و پا
مونث کاسر
پشتواره، کول بار که بر پشت حمل کنند قابل کار ناپسند دارنده
پیری سالخوردگی گناه بزرگ پوسته نازکی که روی زخم بندد. توضیح لخته خونی که روی زخم منعقد شود پرده الیافی خون که پس از زخمهای سطحی بر روی پوست و مخاط پدید آید، کلفت شدن پوست کف دست یا جای دیگر بسبب بسیاری کار و تماس با اشیا
گنبد
چرکی که روی اشیا بندد (یکی بود یکی نبود)
فریب خدعه مکر: (ایلچی هیبت حسود ترا دید بر اسب عمر و گفتش: تش . {} هر که با دولت تو کرده کرش کرده در گردنش زمانه کرش) (پور بهای جامی)، فروتنی چاپلوسی
کثرت در فارسی: فزونی، بسیاری بفخمی فروتی، فراوانی، بالندگی
کسوت در فارسی جامه پوشیدنی کسوت یا طراز کسوه
ترکی نان کلیچه پارسی است پنجه موی را گفته اند که از سر زلف پیچ و خم داده بر پیشانی گذارند، گیس ساخته
خرده شماره خرده پارسی تازی گشته خسرو کم کمبود کمداشت منسوب به کسر، مبلغی که از چیزی کسر آمده و نقصان دارد. یا جمله کسری. هر کسر بزرگتر از واحد را جمله کسری می گویند. عنوان انوشروان عادل خسرو اول، عنوان پرویز ابن هرمز بن انوشروان خسرو دوم، عنوان هر یک از شاهنشاهان ساسانی، جمع اکاسر اکاسره. کسری: (جزای حسن عمل بین که روز گار هنوز خراب می نکند بارگاه کسری را خ) (ظهیر فاریابی)
کوفته کوفته شده، غله کوفته که هنوز ش پاک نکرده باشند یعنی از کاه جدا نشده باشد، سرخ مرد عصی الراعی هفت بند