جدول جو
جدول جو

معنی کست - جستجوی لغت در جدول جو

کست
فضیح و شرم آور، فرمایه
تصویری از کست
تصویر کست
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کستک
تصویر کستک
اکمه بزان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کسته
تصویر کسته
کوفته شده، غلۀ کوبیده شده، غله ای که آن را کوبیده اما هنوز از کاه جدا نکرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کستن
تصویر کستن
کوفتن، آزردن، زدن، کویستن، کوستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کستر
تصویر کستر
نوعی خار که برای سوزاندن به کار می رود، خار سیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کستل
تصویر کستل
سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، گوگار، گوگال، تسینه گوگال، گوگردانک، بالش مار، کوز، جعل، قرنبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کستی
تصویر کستی
کمربند مقدس
فرهنگ لغت هوشیار
کوفته کوفته شده، غله کوفته که هنوز ش پاک نکرده باشند یعنی از کاه جدا نشده باشد، سرخ مرد عصی الراعی هفت بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کستن
تصویر کستن
کوفتن کوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته گشتک گشته گونه ای دبیره در زمان ساسانی که گونه ای و گزارش های پنهانی بدان نوشته میشده یربوز از گیاهان یکی از خطوط عهد ساسانی و آن بیست و هشت حرف داشته و بدان عهد ها و موریه (امور محرمانه) و قطایع را می نوشتند و نقش انگشتر یهای ایرانیان و طراز جامه ها و فرشها و سکه های دینار و درهم در ایران باستان بدین کتابت صورت میگرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کستی
تصویر کستی
((کُ تِ))
کشتی، زنار و ریسمانی که ترسایان و هندوان و زرتشتیان بر کمر بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسته
تصویر کسته
((کُ تَ یا تِ))
کوفته، کوفته شده، غله کوفته که هنوزش پاک نکرده باشند یعنی از کاه جدا نشده باشند، گیاه سرخ مرد، عصی الراعی، هفت بند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کستل
تصویر کستل
((کُ تَ))
جعل، حشره ای سیاه و پردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کستج
تصویر کستج
((کَ تَ))
گشتگ، یکی از خطوط عهد ساسانی دارای بیست و هشت حرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کستی
تصویر کستی
کشتی، در آیین زردشتی کمربند مقدسی که پس از هفت سالگی موظف به بستن آن هستند، کمربند، برای مثال بر کمرگاه تو از کستی جوزاست بتا / چه کشی بیهده کستی و چه بندی کمرا (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۲)
کستی کردن: کشتی گرفتن، مقابله کردن، برای مثال به زور آنکه با باده کستی کند / فکنده ست هرگه که مستی کند (اسدی - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکست
تصویر شکست
تسخیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکست
تصویر شکست
افتادن و افکندن و آوردن و کشیدن، عمل شکستن، کسر، شکستگی، انکسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکست
تصویر شکست
مغلوب شدن، شکستگی، خردشدگی،
در علم زمین شناسی گسیختگی سنگ ها و جدا شدن آن ها،
در علم فیزیک انکسار
شکست خوردن: هزیمت یافتن، مغلوب شدن، گریختن از پیش دشمن، شکست یافتن
شکست یافتن: هزیمت یافتن، مغلوب شدن، گریختن از پیش دشمن، شکست خوردن
شکست دادن: کنایه از مغلوب کردن، منهزم ساختن
شکست و مکست: شکسته، پر پیچ و خم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکست
تصویر شکست
((ش کَ))
شکسته شدن، مغلوبیت، زیان، خسارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکست
تصویر شکست
Failure
دیکشنری فارسی به انگلیسی
असफलता
دیکشنری فارسی به هندی