مرکّب از: کرم + و، پسوند اتصاف و دارندگی، کرموندی. کرم زده. دارای کرم. کرم خورده. که در آن کرم باشد. که در وی کرم افتاده بود. مدوّد. (یادداشت مؤلف) ، حسود. رشگن. رشگین. (یادداشت مؤلف)
مُرَکَّب اَز: کرم + و، پسوند اتصاف و دارندگی، کرموندی. کرم زده. دارای کرم. کرم خورده. که در آن کرم باشد. که در وی کرم افتاده بود. مُدَوَّد. (یادداشت مؤلف) ، حسود. رشگن. رشگین. (یادداشت مؤلف)
جمع واژۀ کرش و کرش. (اقرب الموارد). بمعنی شکنبۀ ستور نشخوارزننده چون معده مردم را. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کرش شود شکنبه را گویند. (برهان) (آنندراج)
جَمعِ واژۀ کِرش و کَرِش. (اقرب الموارد). بمعنی شکنبۀ ستور نشخوارزننده چون معده مردم را. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کرش شود شکنبه را گویند. (برهان) (آنندراج)
موش کور (به اضافه)، (از فرهنگ فارسی معین)، نوعی از موش باشد بغایت گنده و بدبوی و کریه منظر و روزها بیرون نیاید، (برهان) (آنندراج)، خلد، جلذ، موش کور، انگشت برک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خدای تعالی موشی بفرستاد که آن را کورموش خوانند تاآن بند را پاره کرد، (تفسیر کمبریج از فرهنگ فارسی معین)، عرم، کورموشان باشند، (قصص الانبیاء ص 177)، چشم ننهاده ست حق در کورموش زآنکه بی چشمش چریدن هست خوش، مولوی
موش کور (به اضافه)، (از فرهنگ فارسی معین)، نوعی از موش باشد بغایت گنده و بدبوی و کریه منظر و روزها بیرون نیاید، (برهان) (آنندراج)، خلد، جلذ، موش کور، انگشت برک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خدای تعالی موشی بفرستاد که آن را کورموش خوانند تاآن بند را پاره کرد، (تفسیر کمبریج از فرهنگ فارسی معین)، عرم، کورموشان باشند، (قصص الانبیاء ص 177)، چشم ننهاده ست حق در کورموش زآنکه بی چشمش چریدن هست خوش، مولوی
به معنی فراموش است که از یاد رفتن و در خاطر نماندن باشد. (برهان) : بخور کاین جام شیرین نوش بادت بجز شیرین همه فرموش بادت. نظامی. ترکیب ها: - فرموش شدن. فرموش کار. فرموش کردن. فرموشی. فرموشیدن. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود
به معنی فراموش است که از یاد رفتن و در خاطر نماندن باشد. (برهان) : بخور کاین جام شیرین نوش بادت بجز شیرین همه فرموش بادت. نظامی. ترکیب ها: - فرموش شدن. فرموش کار. فرموش کردن. فرموشی. فرموشیدن. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود
نوعی از موش است که اندکی از خرگوش کوچکتر باشد و گربه آنرا نتواند گرفت بلکه بسیار باشد که با گربه جنگ کند و غالب آید. آنرا بهندی کهوس گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : یابویی هست مرا خرد و خبزدوک صفت کش ز خرگوش نمونه ست وز خرموش نژاد. مطهر (از فرهنگ جهانگیری)
نوعی از موش است که اندکی از خرگوش کوچکتر باشد و گربه آنرا نتواند گرفت بلکه بسیار باشد که با گربه جنگ کند و غالب آید. آنرا بهندی کهوس گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : یابویی هست مرا خرد و خبزدوک صفت کش ز خرگوش نمونه ست وز خرموش نژاد. مطهر (از فرهنگ جهانگیری)