جدول جو
جدول جو

معنی کرمانیه - جستجوی لغت در جدول جو

کرمانیه
محله ای است به نیشابور که آن را مربقه کرمانیه گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درمانده
تصویر درمانده
بیچاره، ناتوان، عاجز، فقیر، بی چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارمایه
تصویر کارمایه
قدرت، توانایی، مادۀ اصلی، در علم فیزیک انرژی مثلاً کار مایۀ حرارتی، کارمایۀ مکانیکی، کارمایۀ نوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
افسر ارتش که به عده ای سرباز فرمان می دهد، آنکه فرمان بدهد، فرمان دهنده، حاکم
فرمانده کل قوا: در علوم نظامی و سیاسی آنکه تمام نیروهای ارتش به فرمان او باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمانیده
تصویر رمانیده
رمانده، رم داده شده
فرهنگ فارسی عمید
اقلیمی از کورۀ قبره به اندلس (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رُمْ ما نی یَ)
نوعی از طعام است که از تخم و عصارۀ انار درست سازند. (آنندراج). غذائی که در آن ناردان و آب انارداخل کرده باشند. (ناظم الاطباء). آش انار. ناربا
لغت نامه دهخدا
(کِ)
قسمی از فولاد که فولاد دمشقی نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
یکی از بنی مهلب که در زمان مروان حمار آخرین خلیفۀ اموی در خراسان خروج کرد و میان او و نصرسیار محاربات رفت و در اثنای آن ابومسلم در 129 هجری قمری دعوت بنی عباس را آشکار کرد و با کرمانی در جنگ نصر سیار متفق شد. عاقبت کرمانی بر دست سپاه نصر سیار کشته آمد و نصر از ابومسلم بگریخت و در حدود ری و ساوه بمرد. (تاریخ گزیده چ عبدالحسین نوایی ص 288)
محمد بن یوسف. متوفی بسال 786 هجری قمری در الکواکب الدراری فی شرح البخاری مبادی اهل هیئت رامردود دانسته و گفته است: قواعدهم منقوضه و مقدماتهم ممنوعه. (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 146)
ابویوسف یعقوب بن یوسف الکرمانی النیشابوری الشیبانی الفقیه الحافظ، معروف به ابن اخرم و متوفی در سنۀ 287 هجری قمری وی منسوب به کرمانیه محله ای از محله های نیشابور است. (از معجم البلدان). رجوع به معجم البلدان و کرمانیه شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
طایفه ای از طوایف قشقائی است. (جغرافیایی سیاسی کیهان ص 84). این طایفه مرکب از 150 خانوار است و در خفر و آباده مسکن دارند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کِ یَ)
دهی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان. کوهستانی و سردسیر است و 128 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گِ یَ)
در بعض نسخ دیوان منوچهری این بیت آمده:
بر فرخی و بر مهی گردد ترا شاهنشهی
این بنده را گرمان دهی و آن بنده را گرمانیه.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 81).
در دیوان چ کازیمیرسکی مصراع دوم چنین است:
این بنده را کرمان دهی وان بنده را کرمانیه
(دیوان چ کازیمیرسکی ص 107).
کازیمیرسکی در ترجمه فرانسه (ص 232) منظور از موضع اوّل را ’کرمان’ معروف و دوم را ’کرمانیه’ نوشته و در ص 380 گوید: کرمانیه در یاقوت یاد نشده امّا در مادۀ ’سمرقند’ کرمانیه ذکر شده و آن یکی از نواحی این شهر بزرگ است. شاعر میخواهد ناحیتی عظیم مانند کرمان را با محلی کوچک مانند کرمانیه مقایسه کند
لغت نامه دهخدا
(کِلْ لِ نی یَ)
امراءه کلمانیه، زن بسیارکلام و پرگوو زبان آور. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلمانی شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
کرمانشهان. (از آنندراج). کرمانشاه:
پس از دوران دولتشه به کرمانشه یکی بنگر
چنان بینی مداین را که بی نوشیروانستی.
طالب آملی (از آنندراج).
رجوع به کرمانشهان، کرمانشاه، کرمانشاهان و قرمیسین شود
کرمانشاه. لقب بهرام بهرامیان است. رجوع به کرمانشاه شود:
چو بنشست بهرام بهرامیان
ببست از پی داد و بخشش میان
به تاجش زبرجد برافشاندند
همی نام کرمانشهش خواندند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کُ می یَ)
کرمینه. شهری است بر شش منزل از بخارا. (از منتهی الارب). شهری است به ناحیۀ بخارا. (نخبهالدهر دمشقی). شهری است از نواحی سغد و جای پردرخت و پرآب می باشد در بین سمرقندو بخارا. (از معجم البلدان). رجوع به کرمینه شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
منسوب به کرمان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) ، از مردم کرمان. (ناظم الاطباء). اهل کرمان، چون: شاه نعمت اﷲ ولی کرمانی، ساخته و پرداختۀ کرمان. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرجانیه
تصویر مرجانیه
غوکجامه خزه از گیاهان دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
کسی که حکم و فرمان میدهد و امر میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرطانیه
تصویر طرطانیه
کرم خاکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرمانقه
تصویر زرمانقه
پارسی تازی گشته اشتربانه جامه ای است پشمین و بی آستین
فرهنگ لغت هوشیار
گروهی که سلمان پارسی را خدا می دانستند و واژه (مسلمان) را برگرفته از سلمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرجانیه
تصویر جرجانیه
پارسی تازی گشته گرگانج پایتخت خوارزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دربانیه
تصویر دربانیه
گاو کوهه گاو کوهان دار از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کرمان: از مردم کرمان اهل کرمان: شاه نعمه الله کرمانی، ساخته و پرداخته کرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانیه
تصویر رمانیه
نارک خوراکی از دانه انار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمانده
تصویر درمانده
((دَ دِ))
ناتوان، فرومانده، جمع درماندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
((~. دِ))
فرمان دهنده، کسی که فرمان بدهد. در ارتش مافوقی که به زیردستان فرمان دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارمایه
تصویر کارمایه
انرژی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درمانده
تصویر درمانده
عاجز، مفلوک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
Commanding, Commandant, Commander
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
comandante, autoritário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
командир , командующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
Kommandant, kommandierend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
dowódca, rozkazujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
командир , командуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی