عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تننده، تنندو، برای مثال همی بستد سنان من روان ها همچو بویحیی / همی برشد کمیت من به تاری همچو کراتن (فرقدی - لغتنامه - سنان)
عَنکَبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند تارتَن، تارتَنَک، کاربافَک، کارتَن، کارتَنَک، شیرمَگَس، مَگَس گیر، تَنَنده، تَنَندو، برای مِثال همی بستد سنان من روان ها همچو بویحیی / همی برشد کمیت من به تاری همچو کراتن (فرقدی - لغتنامه - سنان)
قطران. (برهان) (زمخشری). کتیران. (آنندراج). دارویی است سیاه که از درخت عرعر که آن سرو کوهی است گیرند و بعضی گویند ازدرخت صنوبر میگیرند. رشک و شپش را می کشد و علت گر وجرب انسان و حیوان خصوصاً شتر گرگین را مالیدن آن نافع باشد و قطران معرب آن است. (برهان). صمغ سرو کوهی که آن سرو را ابهل گویند و آن صمغ بغایت حارو محرق است بهتر آن است که از درخت عرعر حاصل نمایند و آتش زود در آن میگیرد و بر شتر گرگین مالند نافع بود و معرب آن قطران است. (آنندراج). رجوع به قطران شود
قطران. (برهان) (زمخشری). کتیران. (آنندراج). دارویی است سیاه که از درخت عرعر که آن سرو کوهی است گیرند و بعضی گویند ازدرخت صنوبر میگیرند. رشک و شپش را می کشد و علت گر وجرب انسان و حیوان خصوصاً شتر گرگین را مالیدن آن نافع باشد و قطران معرب آن است. (برهان). صمغ سرو کوهی که آن سرو را ابهل گویند و آن صمغ بغایت حارو محرق است بهتر آن است که از درخت عرعر حاصل نمایند و آتش زود در آن میگیرد و بر شتر گرگین مالند نافع بود و معرب آن قطران است. (آنندراج). رجوع به قطران شود
شهر و بندر صقلیه (سیسیل) در ساحل شرقی که اغلب اوقات از آتشفشان ’اتنا’ خراب و ویران میگردد، سکنه 245700 تن است، محصول آنجا پوست حیوانات، انواع میوه و شراب و روغن نباتی است
شهر و بندر صقلیه (سیسیل) در ساحل شرقی که اغلب اوقات از آتشفشان ’اتنا’ خراب و ویران میگردد، سکنه 245700 تن است، محصول آنجا پوست حیوانات، انواع میوه و شراب و روغن نباتی است
به لغت هندی مزارع و زراعت کننده را گویند. (برهان) (انجمن آرا). مصحح برهان نوشته که کرسان لفظ هندی بمعنی کشاورز است که آن را کسان نیز گویند و آن مرادف و مشتق است از لفظ سنسکریت که کرشمان باشد بمعنی خداوند زراعت چه کرش بمعنی زراعت و کشتگاری آمده و مان بمعنی خداوند است. (انجمن آرا)
به لغت هندی مزارع و زراعت کننده را گویند. (برهان) (انجمن آرا). مصحح برهان نوشته که کرسان لفظ هندی بمعنی کشاورز است که آن را کسان نیز گویند و آن مرادف و مشتق است از لفظ سنسکریت که کِرشِمان باشد بمعنی خداوند زراعت چه کرش بمعنی زراعت و کشتگاری آمده و مان بمعنی خداوند است. (انجمن آرا)
عنکبوت. کارتن. کارتنه. دیوپا. کارتنگ. کره تن. کروتنه. کراتین. (فرهنگ فارسی معین) : مگس را پرده کی برگیرد آنگه که اندر پردۀ کراتن افتاد. قوامی رازی (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کراتین، عنکبوت و کارتنه شود
عنکبوت. کارتن. کارتنه. دیوپا. کارتنگ. کره تن. کروتنه. کراتین. (فرهنگ فارسی معین) : مگس را پرده کی برگیرد آنگه که اندر پردۀ کراتن افتاد. قوامی رازی (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کراتین، عنکبوت و کارتنه شود
ظرفی باشد مدور و صندوق مانند که از گل یااز چوب سازند و نان و حلوا و میوه و امثال آن در آن گذارند. (برهان) (جهانگیری). کارسان. چاشدان. (جهانگیری) (انجمن آرا). چاشکدان. (انجمن آرا) : نه نان حنطه به کرسان نه آب گرم به خنب نه گوشت در رمه دارم نه آرد در کندو. نزاری. ببیند سال قحط سخت درویش و توانگر را هم از گندم تهی کندوک و هم خالی ز نان کرسان. نزاری (از جهانگیری)
ظرفی باشد مدور و صندوق مانند که از گل یااز چوب سازند و نان و حلوا و میوه و امثال آن در آن گذارند. (برهان) (جهانگیری). کارسان. چاشدان. (جهانگیری) (انجمن آرا). چاشکدان. (انجمن آرا) : نه نان حنطه به کرسان نه آب گرم به خنب نه گوشت در رمه دارم نه آرد در کندو. نزاری. ببیند سال قحط سخت درویش و توانگر را هم از گندم تهی کندوک و هم خالی ز نان کرسان. نزاری (از جهانگیری)
نام جائی است، مواصلت کردن: سیدهادی با قصبه آمد و پدر من او را ارتباط کرد... و او را فرزندان و ذیل و عقب پدید آمد. (تاریخ بیهق) ، ربط بکسی دادن بدوستی: جدّمرا... از نیسابور بلطایف و کرامات بسیار با بیهق آورد و او را بمساعی خوب ارتباط فرمود و میان ایشان مکاتبات است در اخوانیات. (تاریخ بیهق) ، ارتباط فرس، معین کردن اسب بر رباط. (منتهی الارب)
نام جائی است، مواصلت کردن: سیدهادی با قصبه آمد و پدر من او را ارتباط کرد... و او را فرزندان و ذیل و عقب پدید آمد. (تاریخ بیهق) ، ربط بکسی دادن بدوستی: جدّمرا... از نیسابور بلطایف و کرامات بسیار با بیهق آورد و او را بمساعی خوب ارتباط فرمود و میان ایشان مکاتبات است در اخوانیات. (تاریخ بیهق) ، ارتباط فرس، معین کردن اسب بر رباط. (منتهی الارب)
مکان و مأوای خروسان و آن به منزلۀ آشیانه مرغان دیگر را بود. (آنندراج). جای باش مرغان. (ناظم الاطباء) : که یارب خروسان بیچاره را ز کرتانه ها گشته آواره را. سیدحسن عطار (از آنندراج)
مکان و مأوای خروسان و آن به منزلۀ آشیانه مرغان دیگر را بود. (آنندراج). جای باش مرغان. (ناظم الاطباء) : که یارب خروسان بیچاره را ز کرتانه ها گشته آواره را. سیدحسن عطار (از آنندراج)
پارسی تازی گشته کاروانک چکرنه در برخی از واژه نامه ها (کبک) امده کبک، پرنده ایست از راسته پا بلندان که در حدود 12 گونه آن در سراسر کره زمین میزیند. این پرنده دارا جثه ای متوسط (باندازه یک سار) است و رنگ پر هایش زرد مخلوط با خرمایی و خاکستر یست
پارسی تازی گشته کاروانک چکرنه در برخی از واژه نامه ها (کبک) امده کبک، پرنده ایست از راسته پا بلندان که در حدود 12 گونه آن در سراسر کره زمین میزیند. این پرنده دارا جثه ای متوسط (باندازه یک سار) است و رنگ پر هایش زرد مخلوط با خرمایی و خاکستر یست
هندی کشاورز ظرفی مدور و صندوق مانند که از گل یا چوب سازند و نان و حلوا و میوه و مانند آن در آن نهند: (ببند سال قحط سخت درویش و توانگر را هم از گندم تهی کندوک (کندوی) و هم خالی زنان کرسان)، (نزاری) کشاورز فلاح
هندی کشاورز ظرفی مدور و صندوق مانند که از گل یا چوب سازند و نان و حلوا و میوه و مانند آن در آن نهند: (ببند سال قحط سخت درویش و توانگر را هم از گندم تهی کندوک (کندوی) و هم خالی زنان کرسان)، (نزاری) کشاورز فلاح