حلاق. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی). سرتراش. سلمانی: مگر کآن غلام از جهان درگذشت بدیگر تراشنده محتاج گشت. نظامی. تراشنده استادی آمد فراز بپوشیدگی موی او کرد باز. نظامی. تراشنده کاین داستان را شنید به از راست گفتن جوابی ندید. نظامی. ، تراش دهنده، چون تیشۀ سنگتراشان، یا درودگران و جز آنها: هم طبع او چو تیشه تراشنده هم خوی او برنده چو منشارش. خاقانی
حلاق. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی). سرتراش. سلمانی: مگر کآن غلام از جهان درگذشت بدیگر تراشنده محتاج گشت. نظامی. تراشنده استادی آمد فراز بپوشیدگی موی او کرد باز. نظامی. تراشنده کاین داستان را شنید به از راست گفتن جوابی ندید. نظامی. ، تراش دهنده، چون تیشۀ سنگتراشان، یا درودگران و جز آنها: هم طبع او چو تیشه تراشنده هم خوی او برنده چو منشارش. خاقانی
پاشیده. (برهان). پاشیده شده. (ناظم الاطباء) ، آشفته وپریشان گردیده. (برهان) (ناظم الاطباء) : جماعتی از حریفان را دیدم مخمور شراب شبانه برخاسته وسر و روی کراشیده و خانه عظیم برایشان نامرتب. (لباب الالباب ج 2 ص 347). گرگی بیامد و بر روی او جست و بینی و لب او را برکند و صورت او بغایت کراشیده شد. (انیس الطالبین ص 185). رجوع به کراشیدن شود، متفرق. پراکنده. (یادداشت مؤلف) : رمیدگان و کراشیده گشتگان ز وطن ترا خواهند ز ایزد به دعوت و آمین. سوزنی. ، تباه و نابود. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به کراش، کراشیدن، کراشنده و خراشیدن شود
پاشیده. (برهان). پاشیده شده. (ناظم الاطباء) ، آشفته وپریشان گردیده. (برهان) (ناظم الاطباء) : جماعتی از حریفان را دیدم مخمور شراب شبانه برخاسته وسر و روی کراشیده و خانه عظیم برایشان نامرتب. (لباب الالباب ج 2 ص 347). گرگی بیامد و بر روی او جست و بینی و لب او را برکند و صورت او بغایت کراشیده شد. (انیس الطالبین ص 185). رجوع به کراشیدن شود، متفرق. پراکنده. (یادداشت مؤلف) : رمیدگان و کراشیده گشتگان ز وطن ترا خواهند ز ایزد به دعوت و آمین. سوزنی. ، تباه و نابود. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به کراش، کراشیدن، کراشنده و خراشیدن شود
پاشیده پاچیده پریشان پخش بشولیده پشولیده پرت وپلا متفرق متشتت، تلف شده صرف شده، گوناگون متفرق، بیگانه غریب مقابل خویش، شیفته شوریده مجذوب، بیشعور کم عقل، بی بندوبار لاابالی بی حفاظ، مشهور، حق ناشناس پست، مطالب جدا و تاء لیف ناشده. یا بخت پراگنده. بخت بد. یا پراگنده بودن، پهن بودن گسترده بودن
پاشیده پاچیده پریشان پخش بشولیده پشولیده پرت وپلا متفرق متشتت، تلف شده صرف شده، گوناگون متفرق، بیگانه غریب مقابل خویش، شیفته شوریده مجذوب، بیشعور کم عقل، بی بندوبار لاابالی بی حفاظ، مشهور، حق ناشناس پست، مطالب جدا و تاء لیف ناشده. یا بخت پراگنده. بخت بد. یا پراگنده بودن، پهن بودن گسترده بودن