جدول جو
جدول جو

معنی کراریس - جستجوی لغت در جدول جو

کراریس
(کَ)
جمع واژۀ کرّاس. (اقرب الموارد). رجوع به کراس شود، جمع واژۀ کرّاسه. بمعنی دفتر و کتاب. (منتهی الارب). یقال: التاجر مجده فی کیسه و العالم مجده فی کراریسه، شرف و افتخار سوداگر در کیسۀ اوست و شرف و افتخار عالم در جزوه های کتاب وی. (ناظم الاطباء). رجوع به کراس و کراسه شود
لغت نامه دهخدا
کراریس
جمع کراسه، از ریشه پارسی کراسه ها کراسک ها
تصویری از کراریس
تصویر کراریس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

حشره ای بالدار به رنگ سبز یا آبی که بیشتر روی گیاه های تازه می نشیند و سم خطرناکی دارد. اگر در غذا بیفتد آن را مسموم می کند، بیشتر به لفظ جمع نامیده می شود، آلاکلنگ، آله کلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماریس
تصویر سماریس
ساردین، نوعی ماهی دریایی کوچک فلس دار به رنگ سبز تیره که زیر شکمش سفید است و بیشتر برای ساختن کنسرو صید می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضاریس
تصویر تضاریس
تضریس ها، دندانه ها، جمع واژۀ تضریس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرادیس
تصویر فرادیس
فردوس ها، باغ ها، بستان ها، بهشت ها، جمع واژۀ فردوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قراریط
تصویر قراریط
قیراط ها، واحد اندازه گیری وزن الماس و جواهرات، جمع واژۀ قیراط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برباریس
تصویر برباریس
زرشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، زرک، اترار، زارج، سرشک، امبرباریس، زراک، انبرباریس، دارشک، زراج
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
جمع واژۀ کریاس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کریاس شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کرباس. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کرباس شود، جمع واژۀ کرباسه. (از منتهی الارب). رجوع به کرباسه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کردوسه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به کردوسه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراریت
تصویر فراریت
از ساخته های فارسی گویان نپایی نپایایی گریزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابیس
تصویر قرابیس
جمع قربوس، کوهه زین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباریس
تصویر قباریس
لاتینی تازی گشته کبر از گیاهان کبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراطیس
تصویر قراطیس
جمع قرطاس، رخنه ها، کاغذها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فردوس، از رشته اوستایی پردیسگان بهشت ها باغ های بهشتی باغ بوستان، جمع فرادیس، بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراریج
تصویر فراریج
جمع فروبج، جوجگان خانگی چوزگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عماریس
تصویر عماریس
جمع عمروس، برگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراغیس
تصویر طراغیس
یونانی برهنه جو از دارو ها
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای ماهی استخوانی که حداکثر طولش تا 25 سانتیمتر میرسد و بدنش پوشیده از فلسهای نسبتا درشت نازک و نوک تیز است رنگ بدنش سبز و در قسمتهای پشت آن خط آبی رنگ بمحاذات تیره پشت حیوان قرار دارد. پهلو ها و شکم حیوان سفید و نقره یی است ماهی مذبور را جهت تغذیه و ساختن کنسرو صید میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضاریس
تصویر تضاریس
دندانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برباریس
تصویر برباریس
زرشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراریح
تصویر ذراریح
جمع ذروح، کاغنه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضاریس
تصویر تضاریس
((تَ))
جمع تضریس. چیزهای دندانه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذراریح
تصویر ذراریح
((ذَ))
جمع ذراح و ذروح، نوعی حشره بالدار به رنگ آبی یا سبز. این حشره دارای دو شاخک و شش دست و پا و مفاصل متعدد است و سم شدیدی دارد، آله کلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
Repeated, Repetitious, Repetitive, Trite
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
répété, répétitif, banal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
повторенный , повторяющийся , банальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
wiederholt, wiederholend, abgedroschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
повторений , повторюваний , банальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
powtarzany, powtarzający, banalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
重复的 , 反复的 , 陈腐的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
repetido, repetitivo, banal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
ripetuto, ripetitivo, banale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
repetido, repetitivo, trillado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی