جدول جو
جدول جو

معنی کدش - جستجوی لغت در جدول جو

کدش
(رِ)
خراشیدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، به شمشیر یا نیزه زدن کسی را و خسته کردن وی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، سخت راندن کسی را، بریدن چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، از پس راندن و دور کردن. (آنندراج) (از منتهی الارب). راندن. یقال کدشت الابل، اذا طردتها. (اقرب الموارد) ، به مشقت و رنج ورزیدن برای عیال خویش. (آنندراج) (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). کسب کردن برای عیال خویش. (ناظم الاطباء) ، به عطا و خیر کسی رسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نقول کدشت منه عطاء، اذا اصبته. (منتهی الارب) ، و قولهم اکدش بخبر، یعنی بطرفی از آن خبر بده و آگاه کن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوش
تصویر کوش
(پسرانه)
کوشش و سعی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اکدش
تصویر اکدش
(پسرانه)
دورگه، معشوق، محبوب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کلش
تصویر کلش
باقی ماندۀ محصولات درو شده در کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کدر
تصویر کدر
تیره شدن، تیرگی، تاریکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوش
تصویر کوش
کوشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای کوشش کننده مثلاً سخت کوش، سعی، کوشش، برای مثال اول ای جان دفع حرص موش کن / بعد از آن در جمع گندم کوش کن (مولوی - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاش
تصویر کاش
در هنگام خواهش، آرزو و طلب چیزی به کار می رود، برای مثال کاش کآن روز که در پای تو شد خار اجل / دست گیتی بزدی تیغ هلا کم بر سر (سعدی - ۱۴۳)، کاش آن به خشم رفتۀ ما آشتی کنان / بازآمدی که دیدۀ مشتاق بر در است (سعدی۲ - ۳۳۹)
شیشه، آبگینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کده
تصویر کده
جا، پسوند متصل به واژه به معنای محل مثلاً آتشکده، بتکده، دانشکده، ماتمکده، خانه، محل اقامت، برای مثال چو آمد کنون ناتوانی پدید / به دیگر کده رخت باید کشید (نظامی۶ - ۱۱۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکدش
تصویر اکدش
ویژگی انسان یا حیوانی که از دو نژاد باشد، آنکه پدرش از یک نژاد و مادرش از نژاد دیگر باشد، دوتخمه، دورگه، دورگ، یکدش برای مثال نگاری اکدش است این نقش دمساز / پدر هندو و مادر ترک طنّاز (نظامی۲ - ۳۴۰)
کنایه از دو چیز که با هم مخلوط و ممزوج شده باشد
کنایه از محبوب و مطلوب
کنایه از نفس انسانی به اعتبار اینکه مرکب از لاهوتی و ناسوتی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکدش
تصویر یکدش
ویژگی انسان یا حیوانی که از دو نژاد باشد، آنکه پدرش از یک نژاد و مادرش از نژاد دیگر باشد، دورگ، دوتخمه، اکدش، دورگه
امتزاج، اتصال، آمیختگی دو چیز
محبوب، مطلوب، برای مثال حبذا فصلی که نرگس بی می از تاثیر آن / می کند مستی و مخموری چو چشم یکدشان (ابن یمین - لغت نامه - یکدش)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیش
تصویر کیش
دین، مذهب، روش، آیین
در ورزش شطرنج حالتی که در آن شاه به وسیلۀ یکی از مهره های حریف تهدید می شود
در ورزش شطرنج هنگام کیش دادن به شاه حریف گفته می شود
هنگام دور کردن پرندگان به کار می رود
نوعی پارچه از جنس کتان، خیش
ترکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندش
تصویر کندش
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، غندش، بندش، پندش، کلن، غند، گل غنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرش
تصویر کرش
شکمبۀ چهارپایان مثل گاو یا گوسفند و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کده
تصویر کده
زبان کوچک، عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است، ملاز، ملازه، لهات، کنج
چوبی که پشت در می انداختند تا باز نشود، کلون، برای مثال باز کردم در او شدم به کده / در کلیدان نبود سخت «کده» (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبش
تصویر کبش
گوسفند شاخ دار، قوچ، کنایه از بزرگ قوم، جمع واژۀ کباش و اکباش و اکبش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرش
تصویر کرش
فروتنی، افتادگی، تواضع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشش
تصویر کشش
جذابیت، کشیدن، حمل کردن، در علم فیزیک نیرویی که به وسیلۀ جسم در حال کشیده شدن بر تکیه گاه خود وارد می شود، تمایل عاطفی، گرایش، ظرفیت پذیرش، تحمل، امتداد دادن مثلاً کشش صدا، کنایه از تلاش
فرهنگ فارسی عمید
(اِ / اَ دَ)
محبوب. (غیاث اللغات). معشوق. (یادداشت مؤلف). محبوب و مطلوب. (آنندراج) (از برهان) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء). مطلوب. (از فرهنگ جهانگیری). یکدش. ایکدش. ایکدیج. (فرهنگ فارسی معین) :
من نه به وقت خویشتن پیر و شکسته بوده ام
موی سپید می کند چشم سیاه اکدشان.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از خدش
تصویر خدش
خوف، آشفتگی، ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاش
تصویر کاش
تمنی و خواهش و آرزو و حسرت بردن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدم
تصویر کدم
نشانه، خون مردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدن
تصویر کدن
تخت روان، کد جامه جامه ای سبک که زنان در خانه پوشند، فربه: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که سر دسته تیره خاصی بنام تیره کدوییان میباشد. گیاهی است با رونده و علفی و دارای برگها ساده و خشن است و برخی از برگها بصورت پیچک هایی در میایند که گیاه بدان وسیله به تکیه گاه میچسبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کده
تصویر کده
زبان کوچک که بیخ حلق قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرش
تصویر کرش
خدعه، چاپلوسی، تملق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبش
تصویر کبش
گوسفند شاخدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدش
تصویر فدش
شکستن سر کسی، تننده نر
فرهنگ لغت هوشیار
انسان یا جانوری که از دو نژاد باشد دورگه دو تخته، دو چیز که با هم مخلوط ممزوج شده باشند، محبوب مطلوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکش
تصویر دکش
در اصطلاح عامیانه، شخص سست و بلند قد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدر
تصویر کدر
تیرگی، تیره گون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکدش
تصویر اکدش
((اَ دَ یا دِ))
دورگه، دو چیزکه با هم آمیخته شده باشند، محبوب، مطلوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکدش
تصویر یکدش
((یَ دَ))
دورگه، انسان یا حیوانی که از دو نژاد باشد، حرامزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنش
تصویر کنش
عمل، فعل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کشش
تصویر کشش
آتراکسیون، میل، جاذبه، جذب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کیش
تصویر کیش
مذهب
فرهنگ واژه فارسی سره