جدول جو
جدول جو

معنی کثیره - جستجوی لغت در جدول جو

کثیره
(کَ رَ)
مؤنث کثیر. بسیار. فراوان. زیاد. (ناظم الاطباء). رجال کثیره، مردان زیاد. مرات کثیره، چندین مرتبه و دفعه های بسیار. (ناظم الاطباء). دفعات بسیار
لغت نامه دهخدا
کثیره
کثیره در فارسی مونث کثیر بنگرید به کثیر
تصویری از کثیره
تصویر کثیره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کثیر
تصویر کثیر
بسیار، زیاد، فراوان، مقابل قلیل، به طور فراوان، بی اندازه، وافر، جزیل، به غایت، موفّر، موفور، مفرط، معتدٌ به، خیلی، اورت، عدیده، غزیر، متوافر، درغیش
مقابل واحد، در فلسفه ویژگی هر چیز قسمت پذیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبیره
تصویر کبیره
کنایه از گناه بزرگ مانند قتل و زنا، کبیر
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
بسیاری و فراوانی یقال الکثیر ضر و القلیل نفع، بسیاری و فراوانی زیان می رساند و نقصان و کمی سود می رساند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
کبیره. گناه بزرگ و مقابلش صغیره است. (از اقرب الموارد). خطای عظیم. گناه و اثم. (ناظم الاطباء). ج، کبیرات و کبائر. (اقرب الموارد) : چون یکی از دنیا برفتی از یاران وی بر کبیره ما گواهی می دادیم که وی از اهل آتش است. (کشف الاسرار از فرهنگ فارسی معین).
اقرار کرده بر گنه خود به سرّ و جهر
نی شرم از صغیره و نه از کبیره ننگ.
سوزنی.
به یک صغیره مرارهنمای شیطان بود
به صد کبیره کنون رهنمای شیطانم.
سوزنی.
رجوع به کبیره شود.
- گناه (معصیت) کبیره، گناه بزرگ چون قتل و زنا. ج، کبائر (کبایر). (فرهنگ فارسی معین) ، گران، دشوار. (ترجمان علامه جرجانی ص 81)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بسیار. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). بسیار و وافر. (غیاث اللغات) (آنندراج). کاثر. (منتهی الارب). مقابل قلیل. گویند رجال کثیر و کثیره و کثیرون و نساء کثیر و کثیره و کثیرات و در کلیات است که کثیر به آنچه مقابل قلیل و به آنچه مقابل واحداست گفته می شود و جایز است اراده کردن هر یک از این دو معنی بلکه اراده کردن هر دو معنی با هم. و در جملۀ کثیراً مایعملون کذا منصوب به ظرف است زیرا کثیراً از صفهالاحیان است و ما زائد است برای تأکید معنی و این معنی در کشاف در اعراب قلیلا ما تشکرون ذکر شده است. (از اقرب الموارد). فراوان. زیاد. فزون. متعدد. (ناظم الاطباء) : پیدا کردن حال واحد و کثیر و هر چه بدیشان پیوسته است. (دانشنامۀ الهی).
گفت هذا لمن یموت کثیر.
سنائی.
- آب کثیر، آب کر. آبی که مقدار آن به وزن یا به مساحت به موجب اخبار متعدد صحیح ثابت گردیده است. مقابل آب قلیل و آن آبی است که کمتر از کر است. (از شرح تبصرۀ علامه ج 1 ص 5 و 6). و رجوع به کر شود.
- زمان کثیر، مدت بسیار طولانی. (ناظم الاطباء).
- قلیل و کثیر، کم و زیاد. (ناظم الاطباء). کم و بیش. اندک و بسیار: در جمله رجالان و قودکشان مرد منهی را پوشیده فرستادند که بر دست این قاصدان قلیل و کثیر هر چه رود باز نماید. (تاریخ بیهقی). گفت (معتصم) جز آن نشناسم که تو (احمد بن ابی داود) هم اکنون بنزدیک افشین روی... البته بقلیل و کثیر از من هیچ پیغامی ندهی. (تاریخ بیهقی).
زان جمال و بها که بود ترا
نیست با تو کنون قلیل و کثیر.
ناصرخسرو.
- کثیرالاحسان، منعم و صاحب کرم و جود. (ناظم الاطباء).
- کثیرالجهاد، جنگجو. نبردآزما. شجاع. پهلوان. (ناظم الاطباء).
- کثیرالخیر، نیکوکار. (ناظم الاطباء).
- کثیرالضرر، مضر و موذی و مفسد. (ناظم الاطباء).
- ، زهردار. (ناظم الاطباء).
- کثیرالعقد، پرگره. (یادداشت مؤلف).
- کثیرالنوال، منعم و صاحب جود و کرم. (ناظم الاطباء).
- کثیر و قلیل، کم و بیش. کم و زیاد. قلیل و کثیر:
چه بکار اینت چون ز مشکلها
آگهی نیستت کثیر و قلیل.
ناصرخسرو.
و رجوع به قلیل و کثیر شود.
، مثمر و باردار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ ثَیْ یِ)
ابوصخر کثیر بن عبدالرحمن بن الاسودبن عامر الخزرجی مشهور به ابی جمعه از شعرای عرب و معشوق عزه دختر جمیل بن حفص کلبی است. در جمهرهنسب او به ماء السمأبن حارثه بن ثعلبه می پیوندد. کثیر از مردم حجاز است اما بیشتر مقیم مصر بوده است. (وفات 105 هجری قمری) (دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ص 339). و رجوع به کتاب تزیین الاسواق چ مصر ص 47 الاعلام شود
لغت نامه دهخدا
(رَ فَ)
بسیار شدن. (ترجمان جرجانی) (غیاث اللغات). بسیار گردیدن. (منتهی الارب). بسیار و فراوان گردیدن چیزی. (ناظم الاطباء). خلاف قلّه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ رَ)
بسیاری. (منتهی الارب). مقابل قلّه. (از اقرب الموارد). کثرت. رجوع به کثرت شود
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ / رَ)
جمع واژۀ ثور. گاوان
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
مؤنث وثیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وثیر شود، زن پرگوشت یا فربه بایستۀ همخوابگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن فربه پرگوشت سرخ و شایستۀ همخوابگی. (ناظم الاطباء). ج، وثائر. وثار. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- فراش وثیره، بستری نرم. (مهذب الاسماء). رجوع به وثیر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
گاو شدیار. (منتهی الارب) (آنندراج). گاو شدیار و گاو کارکن. (ناظم الاطباء). گاوی که زمین را شیار کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
کسیر. (اقرب الموارد).
- شاهکسیره، گوسپندی که یکی از دست و پای آن شکسته شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به کسیر شود.
- ناقه کسیره، ناقهکسیر. (اقرب الموارد). رجوع به کسیر شود
لغت نامه دهخدا
(کَ فَ)
مؤنث کثیف. رجوع به کثیف شود.
- ادویۀ کثیفه، آن داروها باشند که در ابدان ما به اجزاء سخت خرد بخشیده نشوند مانند کدو و جبن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ / رِ)
کتیراء. کثیراء. کتیرا. زولزده. (ناظم الاطباء). صمغ درخت قتاد است و آن بوته ای باشد خاردار که شتر نخورد مگر سالی که باران کمتر بارد. (برهان). صمغ درخت قتاده است و آن بوته ای است خاردار که شتر آن را نخورد مگر در نهایت گرسنگی و ناچاری. (آنندراج) :
اشتر گرسنه کتیره خورد
کی شکوهد ز خار خیره خورد.
رودکی.
و رجوع به کتیرا شود
لغت نامه دهخدا
(کُ بَ سَ)
دهی است نزدیک جیحون. (منتهی الارب). دهی است نزدیک جیحون که به فارسی ده بزرگ نامند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
آبی است در جانب اعلی ثلبوت. (معجم البلدان) (مراصد) ، قدیم. کهن: مجدٌ اثیل، اصیل. آنکه و آنچه اصل بزرگ دارد. شریف
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
ستور که نشان بزرگ کند در زمین به سم. (منتهی الارب). آن ستور که چون برود زمین نشان شود از سم وی. (مهذب الاسماء).
- دابهٌ اثیره، ای عظیمهالاثر. (معجم البلدان).
، بقول نصرحصنی است از منازل تمیم. (معجم البلدان) (مراصد)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
حتیره. مهمانی بنای نو. (منتهی الارب). وکیر. وکیره
لغت نامه دهخدا
(قُ ثَ رَ)
مصغر قثره. (منتهی الارب) (آنندراج). رخت خانه کوچک
لغت نامه دهخدا
گاو شد کار شد کار یا شتکار زمینی را گویند که برای تخم کاشتن شیار کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حثیره
تصویر حثیره
کدسور سور و میهمانی برای خانه نو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبیره
تصویر کبیره
گناه بزرگ و عظیم
فرهنگ لغت هوشیار
صمغی است که از برخی گونه های گون که معمو بنام گون کتیرا یا علف کتیرا خوانده میشوند حاصل میگردد. برای تحصیل کتیرا معمو گون را تیغ میزنند (تمام گونه های گون دارا صمغ کتیرا میباشد ولی گونه های پر صمغ آنرا معمو انتخاب میکنند و تیغ میزنند و همین ها را بنام گون کتیرا مینامند)، کتیرا یکی از اقم صادراتی مهم کشور ما است. کتیرا در گرمای 100 درجه 15 درصد آب خود را از دست میدهد. خاکستر حاصل از آن 4 درصد است و شامل کربنات دوشو و فسفاتها و غیره است. کتیرا در آب حل نمیشود ولی بصورت لعاب چسبنده ای در میاید. اگر مقدار از کتیرا پس از قرار گرفتن در آب زیر میکرو سکوپ مطالعه گردد سلولها تغییر شکل یافته ای با جدار های ضخیم در آن تشخیص داده میشود. در مرکز این سلولها دانه های نشاسته بصورت ذرات کوچک و گرد یا با شکال دیگر دیده میشود. از هیدرو لیز کتیرا دو قسمت محلول و غیر محلول نتیجه میشود. قسمت محلول آن بنام تراگا کانتین موسوم است و عبارت از یک اسید اورونیک متصل به چند مولکول آرابینوز میباشد و قسمت غیر محلول آن باسورین نامیده میشود که منحصرا شامل اسید گا کتورو نیک متصل بقند های گاکتوز گزیلوز میباشد. بعوه قند های آزاد و مشتقات متوکسیل نیز در آن یافت میشود. کتیرا فاقد هر گونه اثر درمانی است مع هذا چون دارو یی امولسیون دهنده است برای معلق نگهداشتن پودر های دارو یی غیر محلول از آن استفاده میکنند و نیز در تهیه قرصها بم دو تلو و بیکر بنات دو سود و کلرات دو پتاسیم و کلرید رات دو کوکائین و غیره از آن استفاده میشود. در صنعت کتیرا در نساجی و ساختن چسب و کاغذ سازی و کفاشی و غیره مصرف میگردد. در اکثر نقاط ایران خصوصا مشهد و سبزوار و سلطان آباد و تربت حیدر یه و کرمان و میر و کردستان و شیراز کتیرا بدست میاید. رنگها مختلف کتیرا عبارتند از سفید و زرد و قهوه یی کم رنگ و قهوه یی پر رنگ. صمغ کتیرا تا اندازه ای شفاف و بیمزه و لزج است. سه نوع کتیرا در بازار معروف است: کتیرا ورقی کتیرا مفتولی کتیرا معمولی. کتیرا ورقی از تیغ زدن ساقه بدست میاید. کتیرا مفتولی با فرو بردن میخ یا سیخی در ساقه بوته حاصل میشود و باخره کتیرا معمولی که طالب زیاد ندارد بشکل لوله و مدور میباشد و در نتیجه صدماتی که تصادفا بساقه بوته وارد آید حاصل میشود. قسمت اعظم محصول کتیرا ایران کتیرا ورقی است. یا کتیرا بیضا. یکی از گونه های گون که از آن کتیرا گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
صمغی است که از برخی گونه های گون که معمو بنام گون کتیرا یا علف کتیرا خوانده میشوند حاصل میگردد. برای تحصیل کتیرا معمو گون را تیغ میزنند (تمام گونه های گون دارا صمغ کتیرا میباشد ولی گونه های پر صمغ آنرا معمو انتخاب میکنند و تیغ میزنند و همین ها را بنام گون کتیرا مینامند)، کتیرا یکی از اقم صادراتی مهم کشور ما است. کتیرا در گرمای 100 درجه 15 درصد آب خود را از دست میدهد. خاکستر حاصل از آن 4 درصد است و شامل کربنات دوشو و فسفاتها و غیره است. کتیرا در آب حل نمیشود ولی بصورت لعاب چسبنده ای در میاید. اگر مقدار از کتیرا پس از قرار گرفتن در آب زیر میکرو سکوپ مطالعه گردد سلولها تغییر شکل یافته ای با جدار های ضخیم در آن تشخیص داده میشود. در مرکز این سلولها دانه های نشاسته بصورت ذرات کوچک و گرد یا با شکال دیگر دیده میشود. از هیدرو لیز کتیرا دو قسمت محلول و غیر محلول نتیجه میشود. قسمت محلول آن بنام تراگا کانتین موسوم است و عبارت از یک اسید اورونیک متصل به چند مولکول آرابینوز میباشد و قسمت غیر محلول آن باسورین نامیده میشود که منحصرا شامل اسید گا کتورو نیک متصل بقند های گاکتوز گزیلوز میباشد. بعوه قند های آزاد و مشتقات متوکسیل نیز در آن یافت میشود. کتیرا فاقد هر گونه اثر درمانی است مع هذا چون دارو یی امولسیون دهنده است برای معلق نگهداشتن پودر های دارو یی غیر محلول از آن استفاده میکنند و نیز در تهیه قرصها بم دو تلو و بیکر بنات دو سود و کلرات دو پتاسیم و کلرید رات دو کوکائین و غیره از آن استفاده میشود. در صنعت کتیرا در نساجی و ساختن چسب و کاغذ سازی و کفاشی و غیره مصرف میگردد. در اکثر نقاط ایران خصوصا مشهد و سبزوار و سلطان آباد و تربت حیدر یه و کرمان و میر و کردستان و شیراز کتیرا بدست میاید. رنگها مختلف کتیرا عبارتند از سفید و زرد و قهوه یی کم رنگ و قهوه یی پر رنگ. صمغ کتیرا تا اندازه ای شفاف و بیمزه و لزج است. سه نوع کتیرا در بازار معروف است: کتیرا ورقی کتیرا مفتولی کتیرا معمولی. کتیرا ورقی از تیغ زدن ساقه بدست میاید. کتیرا مفتولی با فرو بردن میخ یا سیخی در ساقه بوته حاصل میشود و باخره کتیرا معمولی که طالب زیاد ندارد بشکل لوله و مدور میباشد و در نتیجه صدماتی که تصادفا بساقه بوته وارد آید حاصل میشود. قسمت اعظم محصول کتیرا ایران کتیرا ورقی است. یا کتیرا بیضا. یکی از گونه های گون که از آن کتیرا گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدیره
تصویر کدیره
کدیره در فارسی تیره، پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثیر
تصویر کثیر
بسیار، وافر، مقابل قلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثره
تصویر کثره
کثرت در فارسی: فزونی، بسیاری بفخمی فروتی، فراوانی، بالندگی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث وثیر و پر گوشت فربه: زن مونث وثیر، زن فربه پر گوشت که مناسب همخوابگی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثیر
تصویر کثیر
((کَ))
فراوان، بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبیره
تصویر کبیره
((کَ رِ))
گناه بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کثیر
تصویر کثیر
بزرگ، گسترده
فرهنگ واژه فارسی سره
اثم، ذنب، گناه، معصیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سوختگی شدید
فرهنگ گویش مازندرانی