- کبراء
- جمع کبیر، بزرگان مهان، جمع کبیر بزرگان: (قربت ملوک... و کبرالله بواسطه اشعار دلفریب است)
معنی کبراء - جستجوی لغت در جدول جو
- کبراء ((کُ بَ))
- جمع کبیر. بزرگان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاک گرداندن پاوش، بیزاری جستن، به کردن، از بدهی رهاندن، از بدهی رهاندن، برداشتن پیمان، زینهاربرداشتن بیزار کردن بیزاری، به کردن از بیماری بیمار را به کردن شفا بخشودن خوب کردن آسانی بخشودن، صرف نظر کردن داین از دین خود باختیار و میل، تبرئه کردن شخصی ذمه شخص دیگر اعم از حق مالی و غیر مالی. بنابراین ابراء در فقه بمعنای وسیع تری از آنچه در حقوق بکار میرود استعمال میشود ولی بهر دو معنی ایقاع می باشد و احتیاج بقبول مدیون ندارد
بیزاری جویی، پاک گردانی، پاوش
پهن دوش
جمع خبیر
جمع صبیر، شکیبایان، پذ رفتاران، زنهار داران نمایندگان
مونث اغبر کبک ماده، زمین، زمین درختناک مونث اغبر. توضیح در فارسی بدون توجه به تذکیر و تانیث استعمال شود قس حضرا حمرا علیا: باد سر خضرا ز شادی نیکخواهان ترا تا ز غم روی بداندیشان تو غبرا شود. (قطران. دیوان 73) به قیاس بایستی که اخضر و اغبر گفته شود نه خضرا و غبرا
میانه آسمان، دستاس آسیای دستی، شکمدار: مرد
غرور، تکبر، عظمت بزرگی بزرگمنشی
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
بیزار کردن، بری کردن، شفا دادن، صرف نظر کردن بستانکار از طلب خویش، رهانیدن، تراشیدن قلم
پاک، بیزار
بزرگ، مقابل صغری، در علم منطق قضیۀ بزرگ یا قضیۀ دوم
فرانسوی کفچه مار از خزندگان مار عینکی، جمع کبیر بزرگان: (قربت ملوک... و کبرالله بواسطه اشعار دلفریب است)
بلند بر آمده زهاب، ماهتاب چوبسوزه چوب خوشبویی که دود کنند
اجرت، مزد، کرایه، کرایه دادن، ستور و جز آنرا بمزد دادن، مزد مستاجر کرایه