جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کبریاء

کبریاء

کبریاء
عظمت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بزرگی. (منتهی الارب) (غیاث اللغات). تجبر. (اقرب الموارد). عظمت و ملک. (لسان العرب) (اقرب الموارد). و قیل: هی عباره عن کمال الذات و کمال الوجود و لا یوصف بها الا اﷲ تعالی. (لسان العرب) (اقرب الموارد). کبریا، بزرگواری. (دهار) (ترجمان علامه جرجانی ص 81) (السامی فی الاسامی). بزرگ منشی. (منتهی الارب). و رجوع به کبریا شود
لغت نامه دهخدا

کبراء

کبراء
جمع کبیر، بزرگان مهان، جمع کبیر بزرگان: (قربت ملوک... و کبرالله بواسطه اشعار دلفریب است)
کبراء
فرهنگ لغت هوشیار

کبراء

کبراء
جَمعِ واژۀ کبیر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). بزرگان. (آنندراج) (غیاث اللغات) : و وی از محتشمان اهل تصوف بود (سهل بن عبداﷲ تستری) و کبرای ایشان. (کشف المحجوب). ارواح طیبۀ مشایخ طریقت و کبراء حقیقت قدس اﷲ ارواحهم. (انیس الطالبین ج 2 ص 3 نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). حواشی اسوار به افراد امراء و آحاد کبراء لشکر سپرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 256). و رجوع به کبیر شود
لغت نامه دهخدا

کبریا

کبریا
بزرگواری، بزرگی، جبروت، جلال، حشمت، شان، شکوه، شوکت، عظمت، فر، قدرت، کلانی، هیبت
متضاد: حقارت، کوچکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد