جدول جو
جدول جو

معنی ابراء

ابراء((اِ))
بیزار کردن، بری کردن، شفا دادن، صرف نظر کردن بستانکار از طلب خویش، رهانیدن، تراشیدن قلم
تصویری از ابراء
تصویر ابراء
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ابراء

ابراء

ابراء
پاک گرداندن پاوش، بیزاری جستن، به کردن، از بدهی رهاندن، از بدهی رهاندن، برداشتن پیمان، زینهاربرداشتن بیزار کردن بیزاری، به کردن از بیماری بیمار را به کردن شفا بخشودن خوب کردن آسانی بخشودن، صرف نظر کردن داین از دین خود باختیار و میل، تبرئه کردن شخصی ذمه شخص دیگر اعم از حق مالی و غیر مالی. بنابراین ابراء در فقه بمعنای وسیع تری از آنچه در حقوق بکار میرود استعمال میشود ولی بهر دو معنی ایقاع می باشد و احتیاج بقبول مدیون ندارد
فرهنگ لغت هوشیار

ابراء

ابراء
بُره در بینی اشتر کردن. (تاج المصادر بیهقی). بُره (حلقه) ساختن شتر را. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا

ابراء

ابراء
اِبرا. بیزار کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، به کردن از بیماری. (تاج المصادر بیهقی). از بیماری رهانیدن. بیمار را به کردن. درست کردن. شفا بخشودن. خوب کردن. آسانی بخشیدن: چون عیسی علیه السلام ابراء اکمه و ابرص کرد... (تفسیرابوالفتوح رازی) ، رها کردن مطلقاً، از بیماری به شدن. از بیماری خوش شدن.
- ابراء از دَین، بیزار کردن از وام. (زمخشری). بیزار کردن از عیب و وام و مانند آن. بری کردن از..
لغت نامه دهخدا