بر روی درافکندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : کب اﷲ عدوه، بر روی افگناد خدای دشمن او را. (ناظم الاطباء) ، برگردانیدن، گران شدن، آتش افروختن، گروهه گردانیدن رشته را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دست و پای شتر را زدن. (با شمشیر و مانند آن) (از اقرب الموارد)
بر روی درافکندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : کب اﷲ عدوه، بر روی افگناد خدای دشمن او را. (ناظم الاطباء) ، برگردانیدن، گران شدن، آتش افروختن، گروهه گردانیدن رشته را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دست و پای شتر را زدن. (با شمشیر و مانند آن) (از اقرب الموارد)
کپ. اندرون رخ یعنی گردبرگرد دهان از جانب درون. (آنندراج). غنب درتداول مردم قزوین. قب. (برهان ذیل کب) : روان گشته دایم دو چیز از چهارش ز دو چشم کوری، ز دو کبش لالی. عارضی (لغت فرس چ دبیرسیاقی ص 11 و چ مرحوم اقبال ص 28 ذیل کپ). از لجاج خویشتن بنشسته ای اندرین پستی لب و کب بسته ای. مولوی (از آنندراج). ، دهان را نیز گفته اند. (برهان قاطع چ معین) ، لاف و ستایش بی جا. (ناظم الاطباء). و رجوع به لپ وکپ در همه معانی شود
کپ. اندرون رخ یعنی گردبرگرد دهان از جانب درون. (آنندراج). غُنب درتداول مردم قزوین. قب. (برهان ذیل کب) : روان گشته دایم دو چیز از چهارش ز دو چشم کوری، ز دو کبش لالی. عارضی (لغت فرس چ دبیرسیاقی ص 11 و چ مرحوم اقبال ص 28 ذیل کپ). از لجاج خویشتن بنشسته ای اندرین پستی لب و کب بسته ای. مولوی (از آنندراج). ، دهان را نیز گفته اند. (برهان قاطع چ معین) ، لاف و ستایش بی جا. (ناظم الاطباء). و رجوع به لپ وکپ در همه معانی شود
پرنده ای به اندازۀ کبوتر با بدن گرد، سر کوچک، دم کوتاه و پرهای خاکستری رنگ که برای استفاده از گوشتش شکار می شود کف دست کبک دری: در علم زیست شناسی، نوعی کبک درشت که در کوه یا درۀ کوه به سر می برد، در موسیقی از آهنگ های موسیقی
پرنده ای به اندازۀ کبوتر با بدن گرد، سر کوچک، دم کوتاه و پرهای خاکستری رنگ که برای استفاده از گوشتش شکار می شود کف دست کبک دری: در علم زیست شناسی، نوعی کبک درشت که در کوه یا درۀ کوه به سر می برد، در موسیقی از آهنگ های موسیقی
خر دم بریده، خری که دمش را بریده باشند، برای مثال ندانی ای به عقل اندر خر کبجه به نادانی / که با نر شیر برناید سروزن گاو ترخانی (غضایری - شاعران بی دیوان - ۴۶۶)، هر چهار پایی که زیر دهانش ورم کرده باشد
خر دم بریده، خری که دمش را بریده باشند، برای مِثال ندانی ای به عقل اندر خر کبجه به نادانی / که با نر شیر برناید سروزن گاو ترخانی (غضایری - شاعران بی دیوان - ۴۶۶)، هر چهار پایی که زیر دهانش ورم کرده باشد
درختچه ای از خانوادۀ فلفل، با میوه ای قهوه ای رنگ و طعمی تند و تلخ که میوۀ نارس آن مصرف خوراکی و دارویی دارد، حب العروس، فلفل دم دار، فلفل دنباله دار، کبابۀ دهن شکافته، فاغره
درختچه ای از خانوادۀ فلفل، با میوه ای قهوه ای رنگ و طعمی تند و تلخ که میوۀ نارس آن مصرف خوراکی و دارویی دارد، حب العروس، فلفل دم دار، فلفل دنباله دار، کبابۀ دهن شکافته، فاغره