جدول جو
جدول جو

معنی کبودبر

کبودبر
کسی که سینه و بر او از ضربه کبود شده باشدبرای مثال مرد عاشق کبودبر باشد / مرغ دولت بریده پر باشد (سنائی۳ - ۲۳۵)
تصویری از کبودبر
تصویر کبودبر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کبودبر

کبود بر

کبود بر
آنکه برو سینه وی کبود باشد (بر اثر ضربت یا آسیب) : (مرد عاشق کبود بر باشد مرغ دولت بریده پر باشد)، (حدیقه)
کبود بر
فرهنگ لغت هوشیار

کبودار

کبودار
دهی از دهستان دالوند، بخش زاغه شهرستان خرم آباد. سکنه 96 تن. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

کبودر

کبودر
کرمکی باشد در آب و آن را ماهیان کوچک خورند. (برهان). کرمکی خرد بود که در آب خورش ماهی خرد بود. (اوبهی). کرمی است خرد و کوچک و آبی که ماهیان آن را خورند. (آنندراج). کرمکی باشد خرد در آب و آن خورش ماهی خرد باشد. (صحاح الفرس). کرمکی باشد آبی که آن را ماهیان کوچک بخورند. (فرهنگ جهانگیری). کرمکی بود خرد در آب خورش او ماهی خرد بود. (فرهنگ اسدی). نزد بعضی اسم کرمی است که در آب می خورد ماهی را. (مخزن الادویه) :
ماهی آسان گرد کبودر گویی
بولت ماهی است و دشمنانت کبودر.
رودکی (از لغتنامۀ اسدی ص 160).
، بعضی گویند مرغی است آبی و ماهیخوار و آن را بوتیمار خوانند. (برهان). به فارسی بوتیمار را نامند. (مخزن الادویه). صاحب آنندراج نویسد: ’شمس فخری آن را بمعنی بوتیمار دانسته است و در دنبالۀ مطلب چنین آورده است:
تو همچون همائی بر اوج سعادت
حسود تو بر آب غم چون کبودر.
بمعنی کرم انسب است چرا که بوتیمار در آب متکون نمی شود و بر لب آب می نشیند اگر گفتی بر آب غم، افادۀ لب آب کردی، چون بوتیمار را مرغ غم خوراک گویند، مناسبتی داشتی والله اعلم بالصواب’. (آنندراج) ، صورتی است از کبوتر (به تبدیل تاء به دال). رجوع به کبوتر شود
لغت نامه دهخدا

کبودان

کبودان
سیاه دانِه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، غَرمِج، بوغَنج، سیسارون، سُنِز، سیاه تُخمِه، شونیز، سُنیز، کِرَنج
کبودان
فرهنگ فارسی عمید