جدول جو
جدول جو

معنی کبودچشم

کبودچشم
آنکه چشم های آبی دارد، ازرق چشم
تصویری از کبودچشم
تصویر کبودچشم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کبودچشم

کبودچشم

کبودچشم
آنکه چشمش به سبزی زند. (آنندراج). ازرق. (ترجمان القرآن). زاع. زاغ چشم. سبزچشم. زرقاء. (یادداشت مؤلف) : و این مرد بازرگان سرخ و کبودچشم بود. (سندبادنامه ص 305)
لغت نامه دهخدا

کندچشم

کندچشم
کندبصر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کندبصر شود
لغت نامه دهخدا

بدچشم

بدچشم
مردی که به زنان نامحرم از روی شهوت و به چشم بد نگاه کند، کسی که چشمش بد و شوم باشد و از او چشم زخم به دیگران برسد
بدچشم
فرهنگ فارسی عمید

بدچشم

بدچشم
کسی که چشم بد و منظر شوم دارد. (ناظم الاطباء). کسی که نظر او بد باشد. (آنندراج). نافس. (منتهی الارب). آنکه چشم زخم رساند. آنکه چشم زند. آنکه چشم کند و نظر زند. سخت چشم زخم رساننده. پلیدچشم. عیون. شورچشم. (یادداشت مؤلف) :
بچشمت کرد بدچشمی همانا
ز چشم بد دگر شد حال و سانت.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا