جدول جو
جدول جو

معنی کانتن - جستجوی لغت در جدول جو

کانتن
(دَ دَ)
از شهرهای بزرگ چین است و 16000000تن سکنه دارد. شهری است صنعتی و بیشتر کارها با ماشین انجام میگیرد. پارچه بافی و نساجی آن معروف است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاستن
تصویر کاستن
کم کردن، برای مثال هرچه از دونان به منّت خواستی / در تن افزودیّ و از جان کاستی (سعدی - ۱۱۲)، کم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
جعبۀ مقوایی که برای بسته بندی اجناس مختلف به کار می رود، جلد مقوایی، پوشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
درخت نشاندن، تخم گیاه را زیر خاک کردن که سبز شود
کنایه از در جایی ثابت قرار دادن مثلاً توپ را روی زمین کاشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کانون
تصویر کانون
محل گردآمدن گروهی با هدف خاص، انجمن، مرکز، در علم فیزیک نقطه ای در آینه یا عدسی که پرتوهای نور در آن به هم می رسند، آتشدان، آتش خانه، منقل، کوره، نام دو ماه از ماه های سریانی یا رومی، مطابق دسامبر و ژانویه، برای مثال گذشته بر تو هر آذار بهتر از کانون / نهاده با تو هر امروز وعدۀ فردا (انوری - ۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافتن
تصویر کافتن
شکافتن، چاک دادن، برای مثال سپاه آن صدف ها همی کافتند / به خروار درّ هر کسی یافتند (اسدی - ۱۲۵)، سوراخ کردن، کندن، حفر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
تننده، در علم زیست شناسی عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تنندو، کراتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
عنکبوت را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
فلاحت کردن، تخم افشاندن، بذر افشانی، کاریدن، پراکندن تخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاستن
تصویر کاستن
کم شدن، کاهیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافتن
تصویر کافتن
شکافتن، ترکاندن، چاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانون
تصویر کانون
آتشخانه، و بمعنی قاعده و قانون نیز میباشد، مرکز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانون
تصویر کانون
آتشدان، منقل، نام دو ماه از ماه های رومی، انجمن، باشگاه، در فارسی مرکز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاستن
تصویر کاستن
((سْ تَ))
کم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
((تَ))
زراعت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کافتن
تصویر کافتن
((فْ تَ))
دریدن، چاک کردن، ترکانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
((تُ))
جلد مقوایی برای نگه داری برگه ها، پوشه، جعبه مقوایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
((تَ))
عنکبوت، تار عنکبوت، کارتند، کارتنک، کارتینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
((تَ))
عنکبوت، جولاهه، نساج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کانون
تصویر کانون
مرکز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاستن
تصویر کاستن
تقلیل دادن، کسر کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
Cultivate, Implant, Seed, Transplant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
cultiver, implanter, semer, transplanter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
재배하다 , 이식하다 , 씨를 뿌리다 , 이식하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
menanam, menanamkan, menabur, mentransplantasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
उगाना , प्रत्यारोपण करना , बीज बोना , प्रत्यारोपण करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
verbouwen, implanteren, zaaien, transplanteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
coltivare, impiantare, seminare, trapiantare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
выращивать , имплантировать , сеять , пересаживать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
cultivar, implantar, sembrar, trasplantar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
вирощувати , імплантувати , сіяти , пересаджувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
uprawiać, wszczepiać, siać, przeszczepiać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
anbauen, einpflanzen, säen, verpflanzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
cultivar, implantar, semear, transplantar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کاشتن
تصویر کاشتن
לגדל , להשתיל , לזרוע , להשתיל
دیکشنری فارسی به عبری