جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کافتن

کافتن

کافتن
شکافتن، چاک دادن، برای مِثال سپاه آن صدف ها همی کافتند / به خروار درّ هر کسی یافتند (اسدی - ۱۲۵)، سوراخ کردن، کندن، حفر کردن
کافتن
فرهنگ فارسی عمید

کافتن

کافتن
شکافتن. ترکاندن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 251). دریدن. چاک کردن. (ناظم الاطباء) :
همی بست از گرد تک چشم مهر
همی کافت از شیهه گوش سپهر.
اسدی (گرشاسب نامه).
کفتن. کافتیدن. غاچ دادن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کندن: گرد اردوی خود خندق کافتند. (تاریخ شاهی احمد یادگار ص 138).
شنیدم که روزی زمینی بکافت
عظام زنخدان پوسیده یافت.
سعدی.
، کاویدن. جستجو کردن. تجسس و تفحص نمودن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بحث. (نصاب) ، تفتیش. (نصاب). لیکن میان شکافتن و کاویدن فرقی هست زیرا شکافتن بریدنی باشدبدرازی و کاویدن عمق پیدا کردن است در زمین. (برهان) (آنندراج) ، سوراخ کردن. (ناظم الاطباء) :
سپاه آن صدفها همی کافتند
به خروار در و گهر یافتند.
(گرشاسب نامه).
- موی کافتن، مجازاً به غور مطلبی رسیدن. نیک دقت کردن:
که او در سخن موی کافد همی
به تاریکی اندر شکافد همی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا