جدول جو
جدول جو

معنی کامش - جستجوی لغت در جدول جو

کامش
(مِ)
اسم مصدر از کامیدن. بکام بودن. در عیش و ناز و تنعم بسر بردن:
نه دل بگرفت رامین را ز رامش
نه ویسه سیرگشت از ناز و کامش.
(ویس و رامین).
ز داد او همه مردم بکامش
نشسته روز و شب با عیش و رامش.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
کامش
اراده
تصویری از کامش
تصویر کامش
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامل
تصویر کامل
(پسرانه)
بی عیب، بی نقص
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامش
تصویر رامش
(دخترانه)
فراغت، آسودگی، راحتی، شادی، خوشی، لذت، حظ، آسودگی، آسایش، سرود، نغمه، نام هیربد زردشتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامش
تصویر رامش
آرامش، آسودگی، فراغ و سکون، سرود و آواز، شادی و عیش و طرب، برای مثال زمین بوسید شیرین کای خداوند / ز رامش سوی دانش کوش یک چند (نظامی۲ - ۳۱۰)
رامش جان: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو کردی «رامش جان» را روانه / ز رامش، جان فدا کردی زمانه (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشم
تصویر کاشم
گیاهی کوهی شبیه انجدان، با برگ های بریده و گل های زرد که تخم و ریشۀ آن مصرف دارویی دارد، زیرۀ کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامخ
تصویر کامخ
نوعی خورش که از شیر و ماست تهیه می شود، آب کامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامل
تصویر کامل
تمام، مقابل ناقص، جمع کمله، بی عیب و نقص، در علوم ادبی در علم عروض بحری بر وزن «متفاعلن متفاعلن متفاعلن»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشمش
تصویر کشمش
مویز، انگور خشکیده، انگور سیاه خشک شده، سکج، سیج، زبیب، هولک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاوش
تصویر کاوش
جستجو، تفحص، کندن زمین، کنایه از رخنه، نفوذ، برای مثال پرستیدن داور افزون کند / ز دل کاوش دیو بیرون کند (فردوسی - ۷/۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خامش
تصویر خامش
خاموش، ساکت، بی صدا، به طور آرام، ساکت باش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکمش
تصویر اکمش
نیمه کور، پا کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاوش
تصویر کاوش
کندگی، کاویدن، حفر، تجسس
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی تنگ گرد و پهن و گردن کوتاه باندام کاسه پشت که آنرا از سفال یا چوب سازند: (گیرم که ترا اکنون سه خانه کماس است بنویس یکی نامه که چندت همه کاس است)، کاسه چوبین کشکول گدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشمش
تصویر کشمش
انگور خشک کرده، مویز
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کامک کامه آبکامه نانخورشی است یا آشی آبکامه که از آن نانخورش سازند کامه، جمع کوامخ، پلیدی مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامل
تصویر کامل
تمام، بی نقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامن
تصویر کامن
پنهان، پوشیده شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامه
تصویر کامه
کام و مراد، خواهش و مطلب و مقصد باشد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کام یا استخوان کامی. استخوانی است زوج که از دو صفحه تشکیل شده: یکی قایم و دیگری افقی که باطرف مقابل مفصل شده و همچنین با کنار های خلقی زواید کامی فک اعلی نیز مفصل میشود و در نتیجه اسکلت دهان را تشکیل میدهند. صفحه قایم استخوان کامی در تشکیل جدار خارجی حفره های بینی شرکت دارد و از یک طرف با سطح داخلی فک اعلی و از طرف دیگر با زایده رجلی شب پره مفصل میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
کم شدن و نقصان پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامش
تصویر خامش
خاموش، ساکت
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کاشم به زبان دیلمی زیره موهی را گویند نوعی انگدان که معطر است و در مناطق کوهستانی اروپای مرکزی میروید. گیاهی است دایمی که بارتفاع 2 متر هم میرسد و شاخ و برگش کم و برگهایش سبز بریده بریده میباشد. گلهایش زرد مایل بسبز و میوه اش تخم مرغی است. ریشه اش خاکستری رنگ و نرم و خوشبو و تلخ مزه است و چون اندامهای این گیاه طعم ادویه یی دارند برای چاشنی اغذیه بکار میروند و در طب نیز برای زیاد کردن ادرار مصرف میشوند انجدان رومی انگدان رومی انگژد رومی لیفسطیقون. یا کاشن رومی. گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش دارای بریدگیهای زیاد و رنگ گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در اماکن خشک اروپای جنوبی میروید. ریشه اش در طب قدیم بعنوان دوای صرع تجویز میشده است حرای رومی سیسالیوس ساسالیوس سسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هامش
تصویر هامش
بوم کناره حاشیه کتاب مرز مقابل متن بوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامش
تصویر رامش
شادی و طرب، عیش، سرور، خوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کومش
تصویر کومش
مقنی، چاه کن، کاریز کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاوش
تصویر کاوش
((وُ))
جستجو، تفحص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
((هِ))
کاستی، نقصان، کاستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رامش
تصویر رامش
((مِ))
آرامش، آسودگی، طرب، شادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خامش
تصویر خامش
((مُ))
ساکت، آرام، خاموش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کامه
تصویر کامه
((مِ))
مراد، آرزو، مرجان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکمش
تصویر اکمش
پاکوتاه، نیمه کور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رامش
تصویر رامش
اطمینان خاطر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کامل
تصویر کامل
آرسته، اسپور، بونده، رسا
فرهنگ واژه فارسی سره
آن که اهل کومش (دامغان و سمنان) باشد، ساکنان جنوبی البرز
فرهنگ گویش مازندرانی