ازکلمه کالسکای روسی گرفته شده است و اصل آن شاید از ’کاررزا’ یا ’کاررزا’ی ایتالیایی و کالش آلمانی است. (یادداشت مؤلف) : ترجمه گاری که بانگریزی فیئن خوانند و کالسکه و چاپاری داک گاری که برای سواری، مابین راه گذارند و کالسکۀ اسبی معروف و کالسکۀ بخار ریل گاری را گویند. (از سفرنامۀ شاه ایران از آنندراج). گردونی که اطرافش بسته است و از پهلو یا ازپشت سر برای دخول در دارد و دو دریچه از برای ورود هوا در آن تعبیه شده است. این لفظ در فارسی جدید است و گویا از زبان روسی است. (از فرهنگ نظام). مأخوذ از روسی، گردون چهارچرخۀ اطاق دار. (ناظم الاطباء)
ازکلمه کالسکای روسی گرفته شده است و اصل آن شاید از ’کاررزا’ یا ’کاررُزا’ی ایتالیایی و کالُش آلمانی است. (یادداشت مؤلف) : ترجمه گاری که بانگریزی فیئن خوانند و کالسکه و چاپاری داک گاری که برای سواری، مابین راه گذارند و کالسکۀ اسبی معروف و کالسکۀ بخار ریل گاری را گویند. (از سفرنامۀ شاه ایران از آنندراج). گردونی که اطرافش بسته است و از پهلو یا ازپشت سر برای دخول در دارد و دو دریچه از برای ورود هوا در آن تعبیه شده است. این لفظ در فارسی جدید است و گویا از زبان روسی است. (از فرهنگ نظام). مأخوذ از روسی، گردون چهارچرخۀ اطاق دار. (ناظم الاطباء)
1ـ اگر خواب ببینید سوار کالسکه ای هستید، نشانه آن است که کار شما کساد خواهد شد و زیان های فراوانی خواهید برد. ، 2ـ اگر خواب ببینید کالسکه ای را می رانید، علامت آن است که به جایی دیگر نقل مکان میکنید. .
1ـ اگر خواب ببینید سوار کالسکه ای هستید، نشانه آن است که کار شما کساد خواهد شد و زیان های فراوانی خواهید برد. ، 2ـ اگر خواب ببینید کالسکه ای را می رانید، علامت آن است که به جایی دیگر نقل مکان میکنید. .
سرگردان ومتحیر که کاتوره نیز گویند. (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 259 الف از جهانگیری). کاتوره. ظاهراً تصحیفی از کالیوه است. رجوع به کالیو و کالیوه شود
سرگردان ومتحیر که کاتوره نیز گویند. (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 259 الف از جهانگیری). کاتوره. ظاهراً تصحیفی از کالیوه است. رجوع به کالیو و کالیوه شود
یوهان یاکوب. از خاورشناسان نامدار آلمان است. وی بسال 1716 میلادی در قصبۀ زوربیک از ناحیۀ ساکسه بدنیا آمد و در دانشگاه لایپزیک استاد کرسی فلسفه و زبان عربی گردید. بچاپ و نشر چندین کتاب عربی ازجمله مقامات حریری، تاریخ ابوالفداء و معلقات سبع همت گماشت و تاریخ ابوالفداء را بزبان لاتینی برگرداند. رایسکه تاریخ کاملی درباره تازیان نوشت و نیز از آثار قدیم یونان و لاتین کتابهای چندی ترجمه و نشر کرد. چون زن وی نیز بزبان و ادبیات یونان قدیم و لاتین آشنایی کامل داشت در کار ترجمه و نشر شوهر خود یاری و همکاری ارزنده کرد، و پس از مرگ وی برخی از آثار او را که ناتمام مانده بود به اتمام رساند. رایسکه بسال 1774 میلادی درگذشت. (از وبستر) (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به دائره المعارف بریتانیکا و تاریخ کرد ص 92 شود
یوهان یاکوب. از خاورشناسان نامدار آلمان است. وی بسال 1716 میلادی در قصبۀ زوربیک از ناحیۀ ساکسه بدنیا آمد و در دانشگاه لایپزیک استاد کرسی فلسفه و زبان عربی گردید. بچاپ و نشر چندین کتاب عربی ازجمله مقامات حریری، تاریخ ابوالفداء و معلقات سبع همت گماشت و تاریخ ابوالفداء را بزبان لاتینی برگرداند. رایسکه تاریخ کاملی درباره تازیان نوشت و نیز از آثار قدیم یونان و لاتین کتابهای چندی ترجمه و نشر کرد. چون زن وی نیز بزبان و ادبیات یونان قدیم و لاتین آشنایی کامل داشت در کار ترجمه و نشر شوهر خود یاری و همکاری ارزنده کرد، و پس از مرگ وی برخی از آثار او را که ناتمام مانده بود به اتمام رساند. رایسکه بسال 1774 میلادی درگذشت. (از وبستر) (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به دائره المعارف بریتانیکا و تاریخ کرد ص 92 شود
بمعنی کالیو است. نادان. احمق. سرگشته. (برهان) (صحاح الفرس). آسیمه. (صحاح الفرس). دیوانه مزاج. (برهان). کندفهم. (شعوری ج 2 ورق 259). کالویه و حیران و سرگردان. (ناظم الاطباء) ، پریشان. (ناظم الاطباء) : نالۀ بلبل سحرگاهان و باد مشکبوی مردم سرمست را کالیوه و شیوا کند. منوچهری. چون شدم نیم مست و کالیوه باطل آنگه بنزد من حق بود. ابوسعید خطیری. شد سرم کالیوه عقل از سر بجست خاصه این سر را که مغزش کمترست. مولوی. آن رهی که پخته سازد میوه را و آن رهی که دل دهد کالیوه را. مولوی. روستائی در تملق شیوه کرد تا که حزم خواجه را کالیوه کرد. مولوی. ، بمعنی کر باشد یعنی آنکه گوشش نشنود. (از برهان). رجوع به کالیو شود
بمعنی کالیو است. نادان. احمق. سرگشته. (برهان) (صحاح الفرس). آسیمه. (صحاح الفرس). دیوانه مزاج. (برهان). کندفهم. (شعوری ج 2 ورق 259). کالویه و حیران و سرگردان. (ناظم الاطباء) ، پریشان. (ناظم الاطباء) : نالۀ بلبل سحرگاهان و باد مشکبوی مردم سرمست را کالیوه و شیوا کند. منوچهری. چون شدم نیم مست و کالیوه باطل آنگه بنزد من حق بود. ابوسعید خطیری. شد سرم کالیوه عقل از سر بجست خاصه این سر را که مغزش کمترست. مولوی. آن رهی که پخته سازد میوه را و آن رهی که دل دهد کالیوه را. مولوی. روستائی در تملق شیوه کرد تا که حزم خواجه را کالیوه کرد. مولوی. ، بمعنی کر باشد یعنی آنکه گوشش نشنود. (از برهان). رجوع به کالیو شود
درهم شده و آمیخته. (برهان) (از غیاث) آشفته و ژولیده. (برهان). شوریده. مشوش: ازین خفرقی موی کالیده ای بدی سرکه بر روی مالیده ای. سعدی. ، گریخته. (از برهان). فرار کرده، موهای ژولیده و استیغ شده از ترس و هراس. (ناظم الاطباء) ، موی مادرزاد. (برهان) (ناظم الاطباء) ، چیزی که گرد و خاک بر آن نشسته باشد. (برهان) : در خواب اشخاص نورانی را دیده بود، روی خراشیده، مویها پریشان، کالیده و جامه سیاه. (جهانگشای جوینی). الاشعث، کالیده شده موی یعنی بی روغن شده و پراکنده شده. (مجمل اللغه)
درهم شده و آمیخته. (برهان) (از غیاث) آشفته و ژولیده. (برهان). شوریده. مشوش: ازین خفرقی موی کالیده ای بدی سرکه بر روی مالیده ای. سعدی. ، گریخته. (از برهان). فرار کرده، موهای ژولیده و استیغ شده از ترس و هراس. (ناظم الاطباء) ، موی مادرزاد. (برهان) (ناظم الاطباء) ، چیزی که گرد و خاک بر آن نشسته باشد. (برهان) : در خواب اشخاص نورانی را دیده بود، روی خراشیده، مویها پریشان، کالیده و جامه سیاه. (جهانگشای جوینی). الاشعث، کالیده شده موی یعنی بی روغن شده و پراکنده شده. (مجمل اللغه)