جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کالوشه

کالوشه

کالوشه
دیگ، دیگ خوراک پزی، برای مِثال بیاورد کالوشه ای برنهاد / وزآن رنج مهمان همی کرد یاد (فردوسی - لغت نامه - کالوشه)، نوعی آش، کالجوش
کالوشه
فرهنگ فارسی عمید

کالوشه

کالوشه
نوعی آش: (بیاورد کالوشه ای بر نهاد و زان رنج مهمان همی کرد یاد) (بیخت و بخوردند و می خواستند یکی مجلس دیگر آراستند)
کالوشه
فرهنگ لغت هوشیار

کالوشه

کالوشه
دیگ طعام پزی را گویند. (برهان) (آنندراج). قِدر:
بیاورد کالوشه ای برنهاد
وزان رنج مهمان همیکرد یاد
بپخت و بخوردند و می خواستند
یکی مجلس دیگر آراستند.
فردوسی.
، آش. (آنندراج). آشی هم هست مخصوص دیلمان که از برنج و نخود و چغندر و سرکه پزند و چون پخته شود گشنیز تر و نعناع با هم کوفته و روغن بریان کنند بر بالای آن ریخته بخورند. (برهان) ، اشکنه که نان را میشکنند و در آن ترید می نمایند و می خورند و معنی کالجوش و ترکجوش مترادفند، چه ترکان نیز گوشت را ناپخته و نیم پخته میخورند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) ، سرکه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کالویه

کالویه
سرگردان ومتحیر که کاتوره نیز گویند. (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 259 الف از جهانگیری). کاتوره. ظاهراً تصحیفی از کالیوه است. رجوع به کالیو و کالیوه شود
لغت نامه دهخدا

کالوش

کالوش
نوعی آش: (بیاورد کالوشه ای بر نهاد و زان رنج مهمان همی کرد یاد) (بیخت و بخوردند و می خواستند یکی مجلس دیگر آراستند)
کالوش
فرهنگ لغت هوشیار

سالومه

سالومه
صلح، آرامش، صفا، دوستی، نام خواهر مریم عذرا و خاله حضرت عیسی (ع) همچنین نام ملکه یهود و دختر هرود فلیپ
سالومه
فرهنگ نامهای ایرانی

بالوعه

بالوعه
چاهک چاهی که در آن باران و آبهای فاسد ریخته شود چاه فاضل آب آبریز
فرهنگ لغت هوشیار