جدول جو
جدول جو

معنی کالاوان - جستجوی لغت در جدول جو

کالاوان
نام جایی است که قصه خوان آن بسیارگو بود، (آنندراج) :
کسی که گاه ثنا گستری گر (؟) تو بود
نفس درازتر از قصه خوان کالاوان،
آنندراج (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از والاشان
تصویر والاشان
عالی مقام، بلندقدر
فرهنگ فارسی عمید
دیواری قابل جابجا شدن که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیلۀ آن قسمتی از یک فضا را از قسمت دیگر جدا می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالاشکن
تصویر کالاشکن
نوعی حلوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالابان
تصویر بالابان
نوعی ساز بادی آذربایجانی به شکل نی، از جنس چوب، دارای هشت سوراخ در یک طرف و یک سوراخ در طرف دیگر و زبانه ای که به وسیلۀ آن کوک می شود. دامنۀ صوت آن به اندازۀ سورنای است
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد در 28هزارگزی جنوب باختری بوکان و 19 هزارگزی باختر شوسۀ بوکان به سقز واقع است، کوهستانی و معتدل و مالاریایی است و 140 تن سکنه دارد آب آن از سیمین رود تأمین میشود، محصولاتش غلات، توتون، حبوبات و شغل اهالی زراعت وگله داری است، از صنایع دستی جاجیم بافی رواج دارد، راههایش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
آخرین امپراتور مسیحی طرابوزان از خانواده کمننی که دختر او را اوزون حسن در هنگامی که امارت دیار بکر را داشت بازدواج خود درآورد، (از سعدی تا جامی تألیف ادوارد براون ترجمه حکمت ص 448 و 450)
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین کانتن ’گارون علیا’ ناحیۀ ’تولوز’، جمعیت 1539 تن
لغت نامه دهخدا
میکل آنژ امریقی یا مریسی مشهور به کاراواژ نقاش معروف ایتالیائی متولد در کاراواژیو، سبک او جسورانه و عاری از پیرایه است، و او یکی از رهبران سبک رئالیسم بشمار میرود، (1579- 1609 میلادی)
پولیدورو کالدارا مشهور به کاراواژ نقاش ایتالیائی متولد در ’کاراواژیو’ (1495- 1543)، امتیاز او در نقاشی تقلیدی است
لغت نامه دهخدا
محله ای است به اصفهان و منار جنبان ها در آن واقع است
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در 709 هزارگزی طهران میان آذرشهر و تبریز، و در آنجا ایستگاه ترن است
لغت نامه دهخدا
(وُ)
پسر ’سپانتازاد’ از خانوادۀ ’کامساراکان’ که از اشکانیان ایران بود. قیصر بیزانس پس از فوت ارشک چهارم ارمنستان بیزانس را به او میدهد و چیزی نمیگذرد که این سردار تابع خسرو سوم که از شاخۀ دیگر اشکانیان است میگردد و او باجگذاردولت بیزانس میشود، این رفتار باعث خشم بهرام چهارم ساسانی گردیده خسرو را از سلطنت معزول و در قلعۀ فراموشی محبوس داشت. (از ایران باستان ج 3 ص 2637)
لغت نامه دهخدا
ده قشلاقی جزء دهستان سیاه رود بخش افجۀ شهرستان تهران، فعلاً بدون سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
در حال پالودن
لغت نامه دهخدا
تجیرگونه ای که در اطاقها برابر تخت خواب نهند تا روشنائی کم کند
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور، واقع در 9هزارگزی جنوب باختری نیشابور جلگه است و معتدل و دارای 25 تن سکنه، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آنجا غلات است و شغل مردمش زراعت و مالداری و راه آن مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
از سرداران کریمخان زند وی در جنگ میان کریمخان و فتحعلی خان افشار شرکت داشته است، گلستانه گوید: کریمخان نیز سپاه خود را بدین ترتیب مرتب نمود شیخعلی خان را با یک دو نفر مانند ترابخان چگنی و اسماعیل خان زند بجانب میمنه و زکیخان را با محمدرفیعخان قاجار در سمت میسره مقرر کرد و خود با حیدرخان و شیخ مرادخان و کاکا خان و رستم خان عمارلو و مهرعلیخان در قلب سپاه جای گرفت، (مجمل التواریخ گلستانه ص 339)، چون حقیقت فساد باطنش معلوم گردید شیخ مرادخان زند و کاکاخان در وقتی که ابراهیم خان در مجلس بزم کریمخان نشسته بود گریبانش را گرفته ... (مجمل التواریخ گلستانه ص 357)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نوعی از حلوا. (برهان). کلاشکن:
برافراختند از قفایش چو باد
ز کالاشکن سنجق عدل و داد.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(حَ)
گویند آن دو قله است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قسمی مرغ شکاری است، (فرهنگ نظام)، مرغی شکاری، شاید وارغن اوستایی باشد، مرغی است حرام گوشت و از جهت طیور وحشی میباشد، قسمی مرغ، (یادداشت مؤلف)
قسمی از سرنا و کرنا، قسمی سرنای بزرگ، قسمی ساز روستایی، نام یکی از ذوات النفخ، قسمی شیپور بزرگ، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
از اتراک سلطانی در سمرقند در زمان حملۀ چنگیز: چندان مرد از مغول و حشری مجتمع شده بودند که عدد آن بر عدد ریگ بیابان و قطار باران فزون بود بر محیط شهر ایستاده از شهر البارخان و شیخ خان و بالاخان و بعضی خانان دیگر بصحرا رفتند، رجوع به جهانگشای جوینی ج 1 ص 92 شود،
این کلمه بجای ’آسانسور’ پذیرفته شده است، دستگاهی که درون آن جای گیرند و به طبقات ساختمان برروند و فرود آیند، (لغت مصوبۀ فرهنگستان)، برشو
لغت نامه دهخدا
(کالْ)
حصار استواری است بین بادغیس و هرات در میان کوهها. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
از مفردات پزشکی و از گیاهانی است که سرشاخه اش در طب مورد استفاده است، (کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی ص 215)، فوتنج نهری، حبق التمساح، حبق الماء، کلمنتون، نعناع بری، قلمنت، قلمنتون
لغت نامه دهخدا
پالاون، ظرفی باشد مانند کفگیر که چیزها در آن صاف کنند وآنرا ترشی پالا گویند، (برهان)، ظرفی بود مانند طبقی که در آن سوراخ بسیار باشد مثل کفگیر که طباخان و حلوائیان آنرا بر سر دیگ نهند و روغن و شیره و ترشیها و امثال آنرا بدان صاف کنند، زازل، ترشی پالا، آردن، (جهانگیری)، آبکش، ماشو، ماشوب، رجوع به پالاون شود
لغت نامه دهخدا
نام نوعی تب است در هند، (جانورشناسی عمومی ج 1 ص 90)
لغت نامه دهخدا
ظرفی باشد مانند کفگیر که چیزهادر آن صاف کنند ظرفی که طباخان و حلواییان برای صاف کردن روغن و شیره و جز آن بر سر دیگ نهند آبکش ماشو ماشوب ترشی پالا پالاوان صافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والاشان
تصویر والاشان
بلند مرتبه عالی مقام: (گفت فیاض خان والاشان خنجرآن خدیو نیکو نام) (هاتف چا. 2 وحید ص 94)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایاوان
تصویر نایاوان
ناموجودمعدوم: اعدام نایابان گردانیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپاوان
تصویر کرپاوان
شبدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالایان
تصویر پالایان
در حال پالودن و پالاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاساوان
تصویر پاساوان
جواز عبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاراوان
تصویر پاراوان
دیواری که از تخته یا پارچه درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالابان
تصویر بالابان
روسی تبیره روسی سه چنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاراوان
تصویر پاراوان
تجیر، دیوار مانندی که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیله آن قسمتی از اتاق، مغازه و... را از قسمت دیگر جدا می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالابان
تصویر بالابان
طبل، نقاره
فرهنگ فارسی معین