جدول جو
جدول جو

معنی خاساوان

خاساوان
قریه ای است در 709 هزارگزی طهران میان آذرشهر و تبریز، و در آنجا ایستگاه ترن است
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با خاساوان

پالاوان

پالاوان
ظرفی باشد مانند کفگیر که چیزهادر آن صاف کنند ظرفی که طباخان و حلواییان برای صاف کردن روغن و شیره و جز آن بر سر دیگ نهند آبکش ماشو ماشوب ترشی پالا پالاوان صافی
فرهنگ لغت هوشیار

پاراوان

پاراوان
تجیر، دیوار مانندی که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیله آن قسمتی از اتاق، مغازه و... را از قسمت دیگر جدا می کنند
پاراوان
فرهنگ فارسی معین

پاراوان

پاراوان
دیواری قابل جابجا شدن که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیلۀ آن قسمتی از یک فضا را از قسمت دیگر جدا می کنند
فرهنگ فارسی عمید

باسامان

باسامان
دارا و برخوردار، مُعقِر، مرد بسیار آب و زمین و باسامان (منتهی الارب)، صورتی از بسر شدن بمعنی بپایان رسیدن، رجوع به باسری شدن شود، کنایه از شتافتن برای انجام کاری، سرقدم کردن
لغت نامه دهخدا

خانسامان

خانسامان
صاحب سامان، ناظر، ناظری که شغلش تهیۀ میز و سفرۀ بزرگان باشد، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، صاحب ثروت، متمول:
اثر بکشور عشق تو خانسامان است،
_ (l50k) _
اثر، (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا