شکافته. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کفته. شکافته. کافتیده. غاچ خورده: جهان ز آتش تیغها تافته دل که ز بانگ یلان کافته. اسدی (گرشاسب نامه). همه خسته و مانده و تافته زبس تشنگی کام و لب کافته. اسدی (گرشاسب نامه). چو باران نبودی جگر تافته بدندی لب از تشنگی کافته. اسدی (گرشاسب نامه). یلان را جگر بد ز کین تافته شده بانگ سست و لبان کافته. اسدی (گرشاسب نامه). ، جستجو و تفحص کرده. (برهان) (ناظم الاطباء) ، ترکانیده. ترکیده و آن را کفیده نیز گویند. (آنندراج)
شکافته. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کفته. شکافته. کافتیده. غاچ خورده: جهان ز آتش تیغها تافته دل که ز بانگ یلان کافته. اسدی (گرشاسب نامه). همه خسته و مانده و تافته زبس تشنگی کام و لب کافته. اسدی (گرشاسب نامه). چو باران نبودی جگر تافته بدندی لب از تشنگی کافته. اسدی (گرشاسب نامه). یلان را جگر بد ز کین تافته شده بانگ سست و لبان کافته. اسدی (گرشاسب نامه). ، جستجو و تفحص کرده. (برهان) (ناظم الاطباء) ، ترکانیده. ترکیده و آن را کفیده نیز گویند. (آنندراج)
کوبیده، خسته، آسیب رسیده، نوعی خوراک که با برنج، نخود، سبزی و گوشت کوبیده تهیه می شود، برای مثال «کوفته» بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی «کوفته» ست (سعدی - ۱۰۳)
کوبیده، خسته، آسیب رسیده، نوعی خوراک که با برنج، نخود، سبزی و گوشت کوبیده تهیه می شود، برای مِثال «کوفته» بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی «کوفته» ست (سعدی - ۱۰۳)
کوبیده خرد کرده، بضرب زده شده: کوب میان کوبنده ای و کوفته ای بود، آسیب رسانیده، ساییده مسحوق، نواخته (طبل و مانند آن)، خسته فرسوده: لشکریان از سفر مازندران خسته و کوفته بودند، قسمی طعام که از گوشت قیمه کرده و برنج و لپه و نخود سازند و آنها را گلوله کرده با روغن پزند و آن چند نوع است: کوفته بر سفره من گو مباش کوفته را نان جوین کوفته است. (گلستان)
کوبیده خرد کرده، بضرب زده شده: کوب میان کوبنده ای و کوفته ای بود، آسیب رسانیده، ساییده مسحوق، نواخته (طبل و مانند آن)، خسته فرسوده: لشکریان از سفر مازندران خسته و کوفته بودند، قسمی طعام که از گوشت قیمه کرده و برنج و لپه و نخود سازند و آنها را گلوله کرده با روغن پزند و آن چند نوع است: کوفته بر سفره من گو مباش کوفته را نان جوین کوفته است. (گلستان)