- کارگاه
- آتلیه
معنی کارگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- کارگاه
- محل ساختن چیزها مخصوصاً بافتن جامه، چارچوبی که بر آن جامه کشند، طراز، آنجا که کاری کنند، هر جا که چیزها در آن سازند، میدان جنگ
- کارگاه
- محل ساختن چیزها، جای کار کردن کارگران
- کارگاه
- کارخانه، محل کار، جای کار کردن کارگران
محل انجام کارهای هنری، کنایه از منسوج، پارچه، دار قالی، دکان،برای مثال ز درگه کرمت روی ناامیدی نیست / کجا رود مگس از کارگاه حلوایی (سعدی۲ - ۶۷۴)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرزمینی که در آن شکار فراوان باشد، جای شکار کردن، شکارگاه، شکارستان، نخجیرگاه، صیدگاه، متصیّد
محل شکار، جای صید کردن، نخجیرگاه
خیمه پادشاهان، بارگه، جائی که پادشاهان مردم را بحضور بپذیرند
چراگاه
کمر، جایی که کمربند بسته می شود
کسی که از حقیقت و چگونگی کاری و امری باخبر است، کارمند ادارۀ آگاهی، پلیس مخفی، کنایه از جاسوس، منجم، خبردهنده
جای چریدن حیوانات علف خوار
مخفّف واژه چهارگاه
مخفّف واژه چهارگاه
کاخ و دربار پادشاه، برای مثال جزای حسن عمل بین که روزگار هنوز / خراب می نکند بارگاه کسری را (ظهیرالدین فاریابی - ۳۴) ، خیمۀ پادشاهی، جای رخصت و اجازه، جایی که پادشاهان مردم را بار بدهند و به حضور بپذیرند
هوشیار و آگاه از کار، خبره، پلیس مخفی، بازرس، پلیس خفیه
محلی که کمر بند یا تنگ بر آن قرار گیرد کمر بست میان: (مویت نهاده سر بکمر گاه تو مگر آمد که با تو دست هوس در کمر کند)، (سلمان ساوجی)
دربار و کاخ شاهان
مخبر، جاسوس، پلیسی که لباس شخصی به تن می کند
آنجا که کاری کنند، هر جا که چیزها در آن سازند، میدان جنگ
محل تولد
مدت مدید
بی خبر، جاهل
هنگام صبح، صبحگاه، بامداد
محلی بزرگ که عده ای برای ورزش یا بازی و یا دید و بازدید جمع شوند
گمرکخانه، باجگاه
زمان قدیم، زمان دیر
مرتبت، منزلت، موضع، محل، مکان، موقعیت، وضعیت
خانقاه
غروب، آقشام
فصل بهار مقابل تابستانگاه پاییزگاه زمستانگاه
دربار و کاخ شاهان، خیمه پادشاهی، جایی که شاهان مردم را بحضور پذیرند بارجا
رصد گاه، گمرکخانه
مستراح و کنار آب
وطن، محل تولد
کرسی و صندلی که بر آن نشینند