جدول جو
جدول جو

معنی کارآگاه

کارآگاه
کارآگه، منهی باشد که اخبار باز رساند، (صحاح الفرس)، کسی را گویند که از حقیقت کار آگاه و باخبر باشد و مردم صاحب فراست و منهی را نیز گویند یعنی مردمی که اخبار باطراف برسانند و قاصد و جاسوس رانیز گفته اند، (برهان)، هوشیار و آگاه از کار و بمعنی منهی که اخبار باز رساند، (انجمن آرای ناصری)، منهی، خبره، پلیس مخفی، (فرهنگستان)، مشرف، بازرس آگاهی، پلیس خفیه:
در فضای شرق و غرب از حزم او
سال و مه منهی و کارآگاه باد،
ابوالفرج رونی،
سوی جاهش سهم غیرت تیز تاز
چون خرد منهی و کارآگاه باد،
سنائی،
، منجم را نیز کارآگاه میگویند، (برهان) (ناظم الاطباء)، مورخ، (ناظم الاطباء)، صیرفی، (یادداشت بخط دهخدا)، اصحاب فراست و اهل تجربه، (برهان)
لغت نامه دهخدا