- کاروند (پسرانه)
- از نامهای ایرانی
معنی کاروند - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کاربندنده، به کار برنده، عمل کننده، برای مثال پر اندیشه شد جان پولادوند / که آن بند را چون شود کاربند (فردوسی - ۳/۲۷۰) ، مطیع، فرمان بردار
کسی که در اداره یا شرکتی به طور ثابت کار می کند، عضو اداره
کارگزار، مامور، عامل، عمل کننده
خدمتکار، کاردار دفتری، عضو اداره و نظایر آن
درختی است زیبا و چتری از رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که سر دسته تیره نارون ها میباشد. برخی ماخذ تیره نارون هارا جزو تیره گزنه ها ذکر میکنند. برگهایش دندانه دار و چوبش بسیار محکم است در حدود 15 گونه از این گیاه شناخته شده که در نواحی معتدل نیمکره شمالی زمین میرویند سایه خوش دردار سده پشه دار پشه غال ناژین بوقیصا شجره البق پشه خانه فیلون کنجک گژم پشه دار ناروان ناروند. یا نارون جلگه. اوجا. یا نارون سفید. ملج. یا نارون قرمز. اوجا. یا نارون کوهی. ملج
((بَ))
فرهنگ فارسی معین
به کار گیرنده، استعمال کننده، عمل کننده، اجرا کننده، عامل، کارگزار، مأمور، فرمانبردار، مطیع، شدن اطاعت کردن، فرمانبرداری کردن
تجربه، امتحان، آزمایش، رنج، حسرت، آرزو، سحر، جادو، فریب، برای مثال همه مر تو را بند و تنبل فروخت / به اروند چشم خرد را بدوخت (فردوسی - ۲/۳۳۷) ، فر و شکوه، شوکت، تندی، تند و تیز، چالاک، نیرومند
افسون و نیرنگ، رود دجله
آرسطولوخیا
خلاف، معکوس، برعکس
قافله، قبیله
عملکرد، آکتیویته، مصرف
استعمال، مصرف
حق ماموریت، حقوق
پاوند، پیک پیاده که در هر منزل میداشتند تا پیک خسته و مانده نامه باو میداد و بدین طریق نامه زودتر بمقصد میرسد
بازار گرم، رواج، رونق دار
باردار، دارای بار
آنکه بارها را بندد، نواری که با آن بار را استوار کنند
درخت انگور تاک رز
بشکل خار، حقیر، پست
چوب بند چوب بست
کارآموز، پیشه گر، صنعتگر
نوعی جامۀ ابریشمی، نوعی خز
قاصد بودن، دربانی، پاسبانی
خاردار، حقیر، خوار، پست مانند خار
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد
کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن