معنی کاربند
- کاربند((بَ))
- به کار گیرنده، استعمال کننده، عمل کننده، اجرا کننده، عامل، کارگزار، مأمور، فرمانبردار، مطیع، شدن اطاعت کردن، فرمانبرداری کردن
واژههای مرتبط با کاربند
کاربند
- کاربند
- کاربندنده، به کار برنده، عمل کننده،
برای مِثال پر اندیشه شد جان پولادوند / که آن بند را چون شود کاربند ، مطیع، فرمان بردار(فردوسی - ۳/۲۷۰)
کاربند
- کاربند
- کارگزار، مامور، عامل، عمل کننده
کاربند
- کاربند
- دهی جزء دهستان اسالم بخش مرکزی شهرستان طوالش، واقع در 9000 گزی جنوب هشت پر و 1000 گزی باختر شوسۀ پهلوی به آستارا. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی است. سکنۀ آن 331 تن. طالشی. آب آن از رود خانه ناو. محصول آنجا غلات، برنج، گیلاس و شغل اهالی زراعت و شال بافی است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
کاروند
- کاروند
- از نامهای ایرانی
کاربرد
- کاربرد
- استعمال، مصرف
باربند
- باربند
- آنکه بارها را بندد، نواری که با آن بار را استوار کنند
داربند
- داربند
- چوب بند چوب بست
خاربند
- خاربند
- پَرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود
خاربَست، خارچین، فُلغُند، کَپَر، چَپَر
کمربند
- کمربند
- تسمه یا نواری که به دور کمر می بندند، کمر
