ساختمانی که در آن به وسیلۀ ماشین آلات به تولید کالا می پردازند، آشپزخانه، موتور مثلاً کارخانۀ ساعت، کنایه از کارگاه نقاشی یا جای پرنقش، برای مثال آن پری پیکر حصارنشین / بود نقاش کارخانۀ چین (نظامی۴ - ۶۵۹)، کنایه از دنیا، جهان، گیتی، مجموعۀ آلات و ادوات جنگی
ساختمانی که در آن به وسیلۀ ماشین آلات به تولید کالا می پردازند، آشپزخانه، موتور مثلاً کارخانۀ ساعت، کنایه از کارگاه نقاشی یا جای پُرنقش، برای مِثال آن پری پیکر حصارنشین / بود نقاش کارخانۀ چین (نظامی۴ - ۶۵۹)، کنایه از دنیا، جهان، گیتی، مجموعۀ آلات و ادوات جنگی
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
یکی از دهستان های بخش خاش شهرستان زاهدان. این دهستان در جنوب باختری خاش واقع است و راه شوسۀ خاش به ایرانشهر از مرکز دهستان میگذرد و حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال به دهستان گوهر کوه. از طرف خاور بدهستان ایراندگان. از طرف جنوب به بخش حومه ایرانشهر از طرف باختر به بخش بزمان از شهرستان ایرانشهر منطقه ای است کوهستانی خاکی، هوای آن گرمسیر است. رود خانه کارواندر از ارتفاعات شمالی دهستان سرچشمه گرفته، قسمتی از آبادی های اطراف خود را مشروب میسازد و سیلاب آن پس از گذشتن از ایرانشهر و بمپور به جازموریان منتهی میشود. محصول عمده دهستان غلات و برنج و خرما و لبنیات و شغل مردان زراعت و گله داری است. از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده، جمعیت آن در حدود 1500 نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یکی از دهستان های بخش خاش شهرستان زاهدان. این دهستان در جنوب باختری خاش واقع است و راه شوسۀ خاش به ایرانشهر از مرکز دهستان میگذرد و حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال به دهستان گوهر کوه. از طرف خاور بدهستان ایراندگان. از طرف جنوب به بخش حومه ایرانشهر از طرف باختر به بخش بزمان از شهرستان ایرانشهر منطقه ای است کوهستانی خاکی، هوای آن گرمسیر است. رود خانه کارواندر از ارتفاعات شمالی دهستان سرچشمه گرفته، قسمتی از آبادی های اطراف خود را مشروب میسازد و سیلاب آن پس از گذشتن از ایرانشهر و بمپور به جازموریان منتهی میشود. محصول عمده دهستان غلات و برنج و خرما و لبنیات و شغل مردان زراعت و گله داری است. از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده، جمعیت آن در حدود 1500 نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
منسوب به کاروان. مسافر. سفری. مقابل و شهری. حضری. عیر. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) : به چه ماند به خوان کاروانگاه همیشه کاروانی را در او راه. (ویس و رامین). و گرچه بود در ره کاروانی چو سروی بود رسته خسروانی. (ویس و رامین). پل است این دهر و تو بر وی روانی نسازد خانه بر پل کاروانی. (سعادتنامۀ منسوب به ناصرخسرو). جوانی یکی کاروانیست پورا مدار انده رفتن کاروانی. ناصرخسرو. از زیانکاران روز و شب ز عدلت خوف نیست کاروانی را و شهری را ز قطمیر و نقیر. سوزنی. لاشۀما کی رسد آنجا که رخش آورد روی کاروانی کی رسد هرگز بگرد لشکری. انوری. بر بنده نوشتن است و آن را دادن به الاغ کاروانی. کمال اسماعیل. نه سگ دامن کاروانی درید که دهقان ظالم که سگ پرورید. سعدی. خورد کاروانی غم بار خویش نسوزد دلش بر خر پشت ریش. سعدی (بوستان). نه از معرفت باشد و عقل و رای که بر ره کند کاروانی سرای. سعدی (بوستان). دل ای سلیم در این کاروانسرای مبند که خانه ساختن آئین کاروانی نیست. سعدی. یاران کجاوه غم ندارند از منقطعان کاروانی. سعدی (صاحبیه). چو آن سرو روان شد کاروانی چو شاخ سرو میکن دیده بانی. حافظ. ملول از همرهان بودن طریق کاروانی نیست بکش دشواری منزل بیاد عهد آسانی. حافظ. ج، کاروانیان، مسافران. قافله: ابوجهل لعین منادی کرد بمددکاری کاروانیان گفتند بیایید بیایید تا شراب خوریم. (مجمل التواریخ و القصص ص 219). جماعتی کاروانیان بر در رباطی مقام کردند. (سندبادنامه ص 218). کاروانیان را دید لرزه بر اندام افتاده و دل بر خطر نهاده. (گلستان). غدر کاروانیان با پدر میگفت. (گلستان). لقمان حکیم اندر آن قافله بود یکی گفتش از کاروانیان مگراینان را نصیحتی کن. (گلستان)
منسوب به کاروان. مسافر. سفری. مقابل و شهری. حضری. عیر. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) : به چه ماند به خوان کاروانگاه همیشه کاروانی را در او راه. (ویس و رامین). و گرچه بود در ره کاروانی چو سروی بود رُسته خسروانی. (ویس و رامین). پل است این دهر و تو بر وی روانی نسازد خانه بر پل کاروانی. (سعادتنامۀ منسوب به ناصرخسرو). جوانی یکی کاروانیست پورا مدار انده رفتن کاروانی. ناصرخسرو. از زیانکاران روز و شب ز عدلت خوف نیست کاروانی را و شهری را ز قطمیر و نقیر. سوزنی. لاشۀما کی رسد آنجا که رخش آورد روی کاروانی کی رسد هرگز بگرد لشکری. انوری. بر بنده نوشتن است و آن را دادن به الاغ کاروانی. کمال اسماعیل. نه سگ دامن کاروانی درید که دهقان ظالم که سگ پرورید. سعدی. خورد کاروانی غم بار خویش نسوزد دلش بر خر پشت ریش. سعدی (بوستان). نه از معرفت باشد و عقل و رای که بر ره کند کاروانی سرای. سعدی (بوستان). دل ای سلیم در این کاروانسرای مبند که خانه ساختن آئین کاروانی نیست. سعدی. یاران کجاوه غم ندارند از منقطعان کاروانی. سعدی (صاحبیه). چو آن سرو روان شد کاروانی چو شاخ سرو میکن دیده بانی. حافظ. ملول از همرهان بودن طریق کاروانی نیست بکش دشواری منزل بیاد عهد آسانی. حافظ. ج، کاروانیان، مسافران. قافله: ابوجهل لعین منادی کرد بمددکاری کاروانیان گفتند بیایید بیایید تا شراب خوریم. (مجمل التواریخ و القصص ص 219). جماعتی کاروانیان بر در رباطی مقام کردند. (سندبادنامه ص 218). کاروانیان را دید لرزه بر اندام افتاده و دل بر خطر نهاده. (گلستان). غدر کاروانیان با پدر میگفت. (گلستان). لقمان حکیم اندر آن قافله بود یکی گفتش از کاروانیان مگراینان را نصیحتی کن. (گلستان)
دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان، واقع در 32هزارگزی جنوب باختری تویسرکان و 11هزارگزی کنار رود خانه تویسرکان، جنوب راه شوسۀ تویسرکان بکرمانشاه جلگۀسردسیر مالاریائی است. سکنۀ آن 593 تن میباشد. آب از رود خانه قلقل رود است. محصول آنجا غلات، انگور، قلمستان، لبنیات، حبوبات و پنبه است. شغل اهالی زراعت وگله داری است. صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه آن مالرو است و از نهاوند و فرسفج اتومبیل میتوان برد. دبستان و مسجد دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) نام ایستگاه شمارۀ ده راه آهن شمال است که پیشتر ’کار خانه قند’ گفته میشد
دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان، واقع در 32هزارگزی جنوب باختری تویسرکان و 11هزارگزی کنار رود خانه تویسرکان، جنوب راه شوسۀ تویسرکان بکرمانشاه جلگۀسردسیر مالاریائی است. سکنۀ آن 593 تن میباشد. آب از رود خانه قلقل رود است. محصول آنجا غلات، انگور، قلمستان، لبنیات، حبوبات و پنبه است. شغل اهالی زراعت وگله داری است. صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه آن مالرو است و از نهاوند و فرسفج اتومبیل میتوان برد. دبستان و مسجد دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) نام ایستگاه شمارۀ ده راه آهن شمال است که پیشتر ’کار خانه قند’ گفته میشد
دهی از دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، واقع در 30500 گزی جنوب باختری خداآفرین و 31هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. کوهستانی و گرمسیر مالاریائی و دارای 68 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود خانه ارس تأمین می شود. محصول آن غلات و پنبه و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، واقع در 30500 گزی جنوب باختری خداآفرین و 31هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. کوهستانی و گرمسیر مالاریائی و دارای 68 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود خانه ارس تأمین می شود. محصول آن غلات و پنبه و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
ده کوچکی است از دهستان براآن بخش حومه شهرستان اصفهان، واقع در 18هزارگزی جنوب خاور اصفهان و 13هزارگزی شوسۀ اصفهان به یزد. جلگه و معتدل و دارای 35 تن سکنه است. آب از زاینده رود میگیرد و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
ده کوچکی است از دهستان براآن بخش حومه شهرستان اصفهان، واقع در 18هزارگزی جنوب خاور اصفهان و 13هزارگزی شوسۀ اصفهان به یزد. جلگه و معتدل و دارای 35 تن سکنه است. آب از زاینده رود میگیرد و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از مرکز دهستان کارواندر بخش خاش شهرستان زاهدان. 65 هزارگزی جنوب باختری خاش. کنار شوسۀ خاش به ایرانشهر. کوهستانی و گرمسیر مالاریائی و دارای 200 تن سکنه است. آب از رودخانه دارد. محصول آن غلات و برنج و خرما و شغل اهالی زراعت است. راه شوسه و پاسگاه ژاندارمری و دبستان و تلفن امتحان خط تلگراف دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از مرکز دهستان کارواندر بخش خاش شهرستان زاهدان. 65 هزارگزی جنوب باختری خاش. کنار شوسۀ خاش به ایرانشهر. کوهستانی و گرمسیر مالاریائی و دارای 200 تن سکنه است. آب از رودخانه دارد. محصول آن غلات و برنج و خرما و شغل اهالی زراعت است. راه شوسه و پاسگاه ژاندارمری و دبستان و تلفن امتحان خط تلگراف دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
کاردانک. چفتک. چوبینه. (رشیدی). چوبینک. چوبین. چوبنه. جفنک. جفتک. چکرنه. قرلی. چخرق. دلیجه. نام جانوری است پرنده که در کنارهای آب بنشیند. (جهانگیری). پرنده ای است گردن دراز پیوسته در کنارهای آب نشیند و بهمین معنی بجای واو دال هم آمده است و به عربی کروان گویند بر وزن رمضان. (برهان). مرغکی است درازگردن که بر لب آبها نشیند. (انجمن آرا) (آنندراج). بوتیمار و مرغ ماهیخوار. (ناظم الاطباء)
کاردانک. چفتک. چوبینه. (رشیدی). چوبینک. چوبین. چوبنه. جفنک. جفتک. چکرنه. قرلی. چخرق. دلیجه. نام جانوری است پرنده که در کنارهای آب بنشیند. (جهانگیری). پرنده ای است گردن دراز پیوسته در کنارهای آب نشیند و بهمین معنی بجای واو دال هم آمده است و به عربی کروان گویند بر وزن رمضان. (برهان). مرغکی است درازگردن که بر لب آبها نشیند. (انجمن آرا) (آنندراج). بوتیمار و مرغ ماهیخوار. (ناظم الاطباء)
درختکی است که در نقاط خشک و کوهستانی میروید و در رودبار در ارتفاع 400 و در کرج در 1400 گزی دیده شده است، و در هرات از آن شیرخشت گیرند، و در ایران از درختی دیگر بنام شیرخشت این ملین گرفته میشود. این گیاه را در خوار و گچ سرو پشند ’تارم کش’ گویند. رجوع به ’تارم کش’ شود
درختکی است که در نقاط خشک و کوهستانی میروید و در رودبار در ارتفاع 400 و در کرج در 1400 گزی دیده شده است، و در هرات از آن شیرخشت گیرند، و در ایران از درختی دیگر بنام شیرخشت این ملین گرفته میشود. این گیاه را در خوار و گچ سرو پشند ’تارم کش’ گویند. رجوع به ’تارم کش’ شود
از هروانه + گه که پساوند مکان است. (حاشیۀ برهان چ معین). بیمارستان. (برهان). اگر این کلمه مرکب از هروان یا هروانه و ’گه’باشد آن وقت بایستی جزء اول بیمار یا پادافراه و کیفر معنی بدهد. در فرهنگ اسدی هروانه به معنی بیمارستان و جای پادافراه است. فردوسی گفته است: بفرمود کاین را به هروانگه برید و همانجا کنیدش تبه. ولی لغت اصلی هروانه است و مثل اینکه ’گه’ زاید و بی معنی است. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به هروانه شود
از هروانه + گه که پساوند مکان است. (حاشیۀ برهان چ معین). بیمارستان. (برهان). اگر این کلمه مرکب از هروان یا هروانه و ’گه’باشد آن وقت بایستی جزء اول بیمار یا پادافراه و کیفر معنی بدهد. در فرهنگ اسدی هروانه به معنی بیمارستان و جای پادافراه است. فردوسی گفته است: بفرمود کاین را به هروانگه برید و همانجا کنیدش تبه. ولی لغت اصلی هروانه است و مثل اینکه ’گه’ زاید و بی معنی است. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به هروانه شود
دهی از دهستان ماهیدشت بالا، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 22هزارگزی جنوب کرمانشاه و 2هزارگزی سرونو. دشت و سردسیر و دارای 220 تن سکنه است. آب از رود خانه مرگ تأمین می شود. محصول آن غلات و حبوبات و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت وگله داری است. راه مالرو دارد. تابستان از سرونو اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان ماهیدشت بالا، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 22هزارگزی جنوب کرمانشاه و 2هزارگزی سرونو. دشت و سردسیر و دارای 220 تن سکنه است. آب از رود خانه مرگ تأمین می شود. محصول آن غلات و حبوبات و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت وگله داری است. راه مالرو دارد. تابستان از سرونو اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
کاروانگه. کاروانسرا ومحل اقامت کاروان. (ناظم الاطباء). خان: نگه کردم بگرد کاروانگاه بجای خیمه و جای رواحل. منوچهری. کاروان ظفر و قافلۀ فتح و مراد کاروانگاه به صحرای رجای تو کند. منوچهری. بچه ماند؟ بخوان کاروانگاه همیشه کاروانی را در او راه. (ویس و رامین). و این جهان گذرنده دار خلود نیست و همه بر کاروانگاهیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). چون کاروان روان شدی وی بکاروانگاه میگشتی. (مجمل التواریخ و القصص ص 227). مرد چنان کرد و بازگشت به کاروانگاه رسید، کاروان زده بودند همه کالاها برده و مردمان بسته و افکنده. (تذکره الاولیاء عطار). کاروانگاه حوادث جای خواب امن نیست در ره سیل خطر مگشا میان خویش را. صائب (از آنندراج). چو سرای کاروانگاه است دنیا بر گذر شب نمی آید که صد مسکین درو رنجور نیست. ملانظیری (از آنندراج)
کاروانگه. کاروانسرا ومحل اقامت کاروان. (ناظم الاطباء). خان: نگه کردم بگرد کاروانگاه بجای خیمه و جای رواحل. منوچهری. کاروان ظفر و قافلۀ فتح و مراد کاروانگاه به صحرای رجای تو کند. منوچهری. بچه ماند؟ بخوان کاروانگاه همیشه کاروانی را در او راه. (ویس و رامین). و این جهان گذرنده دار خلود نیست و همه بر کاروانگاهیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). چون کاروان روان شدی وی بکاروانگاه میگشتی. (مجمل التواریخ و القصص ص 227). مرد چنان کرد و بازگشت به کاروانگاه رسید، کاروان زده بودند همه کالاها برده و مردمان بسته و افکنده. (تذکره الاولیاء عطار). کاروانگاه حوادث جای خواب امن نیست در ره سیل خطر مگشا میان خویش را. صائب (از آنندراج). چو سرای کاروانگاه است دنیا بر گذر شب نمی آید که صد مسکین درو رنجور نیست. ملانظیری (از آنندراج)
۱ـ دیدن کارخانه در خواب، علامت آن است که وظایف خود را با موفقیت به انجام خواهید رساند. ، ۲ـ دیدن کارخانه متروک و ویران در خواب، علامت بیمار شدن و بداقبالی است. .
۱ـ دیدن کارخانه در خواب، علامت آن است که وظایف خود را با موفقیت به انجام خواهید رساند. ، ۲ـ دیدن کارخانه متروک و ویران در خواب، علامت بیمار شدن و بداقبالی است. .