جدول جو
جدول جو

معنی کاروانکش

کاروانکش((کُ))
ستاره شعری، شباهنگ، زهره
تصویری از کاروانکش
تصویر کاروانکش
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کاروانکش

کاروانکش

کاروانکش
درختکی است که در نقاط خشک و کوهستانی میروید و در رودبار در ارتفاع 400 و در کرج در 1400 گزی دیده شده است، و در هرات از آن شیرخشت گیرند، و در ایران از درختی دیگر بنام شیرخشت این ملین گرفته میشود. این گیاه را در خوار و گچ سرو پشند ’تارم کش’ گویند. رجوع به ’تارم کش’ شود
لغت نامه دهخدا

کاروانکش

کاروانکش
ستارۀ کاروانکش، ستارۀ بحری. شعری. شباهنگ. (برهان قاطع) ، زهره
لغت نامه دهخدا

کاروانکش

کاروانکش
سرهنگ کاروانیان و کاروان سالار. (ناظم الاطباء) :
ز عطاری نافۀ یاسمن
صبا کاروانکش بملک ختن.
ظهوری (از آنندراج ذیل لغت کاروان و کاریان)
لغت نامه دهخدا

کاروان کش

کاروان کش
در علم زیست شناسی درختچه ای با ساقۀ سفید که معمولا در نقاط کوهستانی می روید
شَباهَنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود، تَشتَر، تیشتَر، سِتارۀ صُبح، سِتارۀ سَحَر، سِتارۀ سَحَری، قَدرِ اَوَّل، شِعرا، شِعریٰ، شِعرایِ یَمانی، عَبور
کاروان کش
فرهنگ فارسی عمید

کاروان کش

کاروان کش
کاروان سالار، رئیس و سرپرست کاروان، قافله سالار
کاروان کش
فرهنگ فارسی عمید

کار وانکش

کار وانکش
کسی که کاروان را اداره کند سرهنگ کار وانیان کار وانسالار قافله سالار: (ز عطاری نامه یاسمن صبا کار وانکس بملک ختن) (ظهوری)، گیاهی است از تیره ترشک ها جزو رده دو لپه یی های بی گلبرگ که خاص نواحی خشک و کوهستانی آسیای میانه و غربی است و در ایران نیز در کوههای کرج و آذربایجان و بلوچستان و رودبار میروید. از این گیاه در هرات شیر خشت استخراج میکنند تارم کش پدم گیاه شیر خشت درخت شیر خشک کشیرو کبیرو درخت شیر خشت هراتی
فرهنگ لغت هوشیار

کاروانک

کاروانک
مرغی است شبیه به مرغابی دارای منقاری دراز و بیشتر در کنار آب می نشیند، کروان
فرهنگ فارسی معین

کاروانک

کاروانک
مرغی شبیه مرغابی با منقار دراز و پاهای بلند، چفنک، چفتک، جفتک، چکرنه، جگرنه، چوبینه، چوبینک، چوبنه
کاروانک
فرهنگ فارسی عمید

کاروانک

کاروانک
کاردانک. چفتک. چوبینه. (رشیدی). چوبینک. چوبین. چوبنه. جفنک. جفتک. چکرنه. قرلی. چخرق. دلیجه. نام جانوری است پرنده که در کنارهای آب بنشیند. (جهانگیری). پرنده ای است گردن دراز پیوسته در کنارهای آب نشیند و بهمین معنی بجای واو دال هم آمده است و به عربی کروان گویند بر وزن رمضان. (برهان). مرغکی است درازگردن که بر لب آبها نشیند. (انجمن آرا) (آنندراج). بوتیمار و مرغ ماهیخوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا