اجرای کار مهم سازی، آمادگی تهیه، صنعت دستکاری، مکر مکاری حیله گری، پرداخت، شغل کار سازاجرای کار مهم سازی، آمادگی تهیه، صنعت دستکاری، مکر مکاری حیله گری، پرداخت، شغل کار ساز
چاره گری، چاره اندیشیبرای مثال در چارهسازی به خود در مبند / که بسیار تلخی بود سودمند (نظامی۵ - ۸۱۲)چاره گری، چاره اندیشیبرای مِثال در چارهسازی به خود در مبند / که بسیار تلخی بُوَد سودمند (نظامی۵ - ۸۱۲)
پرهیزکاری، پاک دامنی، زهد، تقوا، برای مثال سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن / هر متاعی را خریداری ست در بازار خویش (سعدی۲ - ۴۷۶)پرهیزکاری، پاک دامنی، زهد، تقوا، برای مِثال سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن / هر متاعی را خریداری ست در بازار خویش (سعدی۲ - ۴۷۶)
کاردان بودن، دانندگی و بینایی در کار، برای مثال بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تایید آسمانی نیست (سعدی - ۸۴)، دورۀ تحصیلات دانشگاهی دوساله، فوق دیپلمکاردان بودن، دانندگی و بینایی در کار، برای مِثال بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تایید آسمانی نیست (سعدی - ۸۴)، دورۀ تحصیلات دانشگاهی دوساله، فوق دیپلم
عمل داروساز، کارخانه یا جایی که در آن انواع داروها ساخته شود، شاخه ای از علم پزشکی که دربارۀ ساخت دارو و صحت تجویز آن بحث می کندعمل داروساز، کارخانه یا جایی که در آن انواع داروها ساخته شود، شاخه ای از علم پزشکی که دربارۀ ساخت دارو و صحت تجویز آن بحث می کند
عدم بلوغ، کوتاهی قیصری، ناقصی نقصان، عدم تناسب نالایقی، بی ادبی گستاخی، بی عقلی کم عقلی، بی لیاقتیعدم بلوغ، کوتاهی قیصری، ناقصی نقصان، عدم تناسب نالایقی، بی ادبی گستاخی، بی عقلی کم عقلی، بی لیاقتی
دانندگی کار، شناسندگی کار، اطلاع، بصیرت، وزارت، دوره تحصیلات دانشگاهی دو ساله یا اندکی بیش تر، فوق دیپلمدانندگی کار، شناسندگی کار، اطلاع، بصیرت، وزارت، دوره تحصیلات دانشگاهی دو ساله یا اندکی بیش تر، فوق دیپلم
شفته ریزی، سنگ چینی و هموار ساختن قسمت های زیر جاده که بعد روی آن آسفالت یا شن ریزی شودشفته ریزی، سنگ چینی و هموار ساختن قسمت های زیر جاده که بعد روی آن آسفالت یا شن ریزی شود
جنگی، جنگ جو، برای مثال به جایی که پرخاش جوید پلنگ / سگ کارزاری نیاید به جنگ (فردوسی - ۲/۳۸۹)جنگی، جنگ جو، برای مِثال به جایی که پرخاش جوید پلنگ / سگ کارزاری نیاید به جنگ (فردوسی - ۲/۳۸۹)
شغل و عمل کاردار، دارای کار بودن حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها، برای مثال به خدایی که کرد گردون را / کلبۀ قدرت الهی خویش ی که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی - ۸۸۹)شغل و عمل کاردار، دارای کار بودن حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها، برای مِثال به خدایی که کرد گردون را / کلبۀ قدرت الهی خویش ی که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی - ۸۸۹)