- کاردستی
- ماده ای از مواد درسی در آموزش گاهها که دانش آموزان را بیشتر با قسمتهای عملی و صناعی آشنا می سازد
معنی کاردستی - جستجوی لغت در جدول جو
- کاردستی ((دَ))
- کالایی که با دست یا ابزارهای ساده دستی ساخته شده است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اکاحه، تبحر
تعطیلات
عمل پاکدست درستکاری صحت عمل
بشقاب کوچک، پیش دستی
شغل و عمل کاردگر، کاردسازی
چالاکی، مهارت، توانایی، زورمندی، برای مثال غم زیردستان بخور زینهار / بترس از زبردستی روزگار (سعدی۱ - ۶۴)
نادرست بودن، ناراستی، تقلب، خیانت
کاردان بودن، دانندگی و بینایی در کار، برای مثال بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تایید آسمانی نیست (سعدی - ۸۴) ، دورۀ تحصیلات دانشگاهی دوساله، فوق دیپلم
اسراف، ولخرجی، تهیدستی، چالاکی، چابک دستی
بکار بردن، عمل کردن
ضرب تازیانه و جز آن بر کف دست
کجی، ناراستی، کذب و دروغ
کجی اعوجاج، ناهمواری ناصافی، دروغ کذب، ناحقی بطلان، خیانت دغلی، دارای غش بودن عدم خلوص، نابسامانی بی تربیتی
ولخرجی، اسراف
توانایی، مهارت
دانندگی کار، شناسندگی کار، اطلاع، بصیرت، وزارت، دوره تحصیلات دانشگاهی دو ساله یا اندکی بیش تر، فوق دیپلم
کجی، ناهمواری، دروغ، ناحقی، خیانت، نابسامانی، بی ترتیبی، دارای غش بودن
کجی، دغلی، خیانت
شغل و عمل کاردار، دارای کار بودن
حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها،برای مثال به خدایی که کرد گردون را / کلبۀ قدرت الهی خویش ی که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی - ۸۸۹)
حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها،
Skillfulness
Improperness, Inaccuracy, Wrongfulness
Imported
impropriedade, imprecisão, injustiça
importado
мастерство
impropiedad, inexactitud, injusticia
importado
Geschicklichkeit
niestosowność, niedokładność, niesłuszność
importowany
майстерність