شغل و عمل کاردار، دارای کار بودن حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها، برای مثال به خدایی که کرد گردون را / کلبۀ قدرت الهی خویش ی که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی - ۸۸۹)
شغل و عمل کاردار، دارای کار بودن حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها، برای مِثال به خدایی که کرد گردون را / کلبۀ قدرت الهی خویش ی که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی - ۸۸۹)
کاردان بودن، دانندگی و بینایی در کار، برای مثال بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تایید آسمانی نیست (سعدی - ۸۴)، دورۀ تحصیلات دانشگاهی دوساله، فوق دیپلم
کاردان بودن، دانندگی و بینایی در کار، برای مِثال بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تایید آسمانی نیست (سعدی - ۸۴)، دورۀ تحصیلات دانشگاهی دوساله، فوق دیپلم
منسوب به کارزار. راجع بجنگ، جنگی. جنگجو. معارک (اعم از انسان یا حیوان) : پس هزار سوار بگزید (سلیمان) هر کدام مبارزتر و دلیرتر و کارزاری تر بود گفت شما بیائید تا با من برویم، ایشان اجابت کردند و برفتند. (ترجمه طبری بلعمی). همان کارزاری سواران جنگ بتن همچو پیل و بزور نهنگ. فردوسی. بجائی که پرخاش جوید پلنگ سگ کارزاری چه سنجد بجنگ. فردوسی. چنین داد پاسخ که درّنده شیر نیارد سگ کارزاری بزیر. فردوسی. تهمتن کارزاری کو بنیزه کند سوراخ در گوش تهمتن. منوچهری. فرمود [یعقوب لیث تا گاوان بیاوردند کارزاری و اندرافکندند بسرای قصر اندر. چون سر محکم بیکدیگر فشردند... (تاریخ سیستان). صد مرد گزید کارزاری پرنده چو مرغ در سواری. نظامی. چهل پنجه هزاران مرد کاری گزین کرد از یلان کارزاری. نظامی
منسوب به کارزار. راجع بجنگ، جنگی. جنگجو. معارک (اعم از انسان یا حیوان) : پس هزار سوار بگزید (سلیمان) هر کدام مبارزتر و دلیرتر و کارزاری تر بود گفت شما بیائید تا با من برویم، ایشان اجابت کردند و برفتند. (ترجمه طبری بلعمی). همان کارزاری سواران جنگ بتن همچو پیل و بزور نهنگ. فردوسی. بجائی که پرخاش جوید پلنگ سگ کارزاری چه سنجد بجنگ. فردوسی. چنین داد پاسخ که درّنده شیر نیارد سگ کارزاری بزیر. فردوسی. تهمتن کارزاری کو بنیزه کند سوراخ در گوش تهمتن. منوچهری. فرمود [یعقوب لیث تا گاوان بیاوردند کارزاری و اندرافکندند بسرای قصر اندر. چون سر محکم بیکدیگر فشردند... (تاریخ سیستان). صد مرد گزید کارزاری پرنده چو مرغ در سواری. نظامی. چهل پنجه هزاران مرد کاری گزین کرد از یلان کارزاری. نظامی
حالت و چگونگی شخص کاردان، عمل کاردان، زیرکی و وقوف و عقل و فراست، (ناظم الاطباء)، رجوع به کاردان شود: احمد بن عبدالصمد کدخدای خوارزمشاه در کاردانی و کفایت یار نداشت، (تاریخ بیهقی)، این پادشاه او را بشناخته بکفایت کاردانی، و شغل عرب و کفایت نیک و بد ایشان بگردن او کرده، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 596)، عجب داشتم از کاردانی و عقل شما که بحکم همسایگی تا این غایت از جانب ما التماس نکردید و آرزوئی نخواستید، (راحه الصدور راوندی)، جهاندیده دستور فریادرس گشاد از سر کاردانی نفس، نظامی، لیکن بحساب کاردانی بی غیرتی است بی زبانی، نظامی، بدان کاردانی و کارآگهی چو بنشست بر تخت شاهنشهی ... نظامی، بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست، سعدی، حیف بردن ز کاردانی نیست با گرانان به از گرانی نیست، سعدی (هزلیات)، ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست بکش دشواری منزل بیاد عهد آسانی، حافظ
حالت و چگونگی شخص کاردان، عمل کاردان، زیرکی و وقوف و عقل و فراست، (ناظم الاطباء)، رجوع به کاردان شود: احمد بن عبدالصمد کدخدای خوارزمشاه در کاردانی و کفایت یار نداشت، (تاریخ بیهقی)، این پادشاه او را بشناخته بکفایت کاردانی، و شغل عرب و کفایت نیک و بد ایشان بگردن او کرده، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 596)، عجب داشتم از کاردانی و عقل شما که بحکم همسایگی تا این غایت از جانب ما التماس نکردید و آرزوئی نخواستید، (راحه الصدور راوندی)، جهاندیده دستور فریادرس گشاد از سر کاردانی نفس، نظامی، لیکن بحساب کاردانی بی غیرتی است بی زبانی، نظامی، بدان کاردانی و کارآگهی چو بنشست بر تخت شاهنشهی ... نظامی، بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست، سعدی، حیف بردن ز کاردانی نیست با گرانان به از گرانی نیست، سعدی (هزلیات)، ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست بکش دشواری منزل بیاد عهد آسانی، حافظ
شغل کار دار دارای شغل و کار بودن، حکومت والیگری: (بخدایی که کرد گردون را کلبه قدرت الهی خویش . {} که ندیدم ز کار داری عشق هیچ سودی مگر تباهی خویش) (انوری)، وکالت ماموریت، شغل شارژدافر
شغل کار دار دارای شغل و کار بودن، حکومت والیگری: (بخدایی که کرد گردون را کلبه قدرت الهی خویش . {} که ندیدم ز کار داری عشق هیچ سودی مگر تباهی خویش) (انوری)، وکالت ماموریت، شغل شارژدافر