جدول جو
جدول جو

معنی کارخواه - جستجوی لغت در جدول جو

کارخواه(پَ رَ)
کارجو. کارجوی. آنکه کار طلبد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارآگاه
تصویر کارآگاه
کسی که از حقیقت و چگونگی کاری و امری باخبر است، کارمند ادارۀ آگاهی، پلیس مخفی، کنایه از جاسوس، منجم، خبردهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادخواه
تصویر دادخواه
دادخواهنده، طالب عدل و داد، در علم حقوق کسی که به او ظلم شده باشد و دادخواهی کند، کسی که دادخواست به دادگاه بدهد و خواهان دادرسی باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکارخواه
تصویر پیکارخواه
پیکارخواهنده، پیکارجو، جنگ خواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذرخواه
تصویر عذرخواه
کسی که عذر می آورد و طلب بخشایس می کند، عذرخواهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارخواه
تصویر بارخواه
آنکه اجازۀ شرفیابی به حضور پادشاه را بخواهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باژخواه
تصویر باژخواه
آنکه مطالبۀ باج و خراج کند، باج گیر، باج ستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارخوار
تصویر بارخوار
خواربار، مواد اولیه برای تهیۀ خوراک انسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیرخواه
تصویر خیرخواه
ویژگی آنکه خیر و خوبی دیگران را می خواهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاطرخواه
تصویر خاطرخواه
عاشق، دوستدار، هواخواه، موافق میل و خواهش، برای مثال آه در دل، ناله بر لب، سینه چاک / آنچنان گشتم که خاطرخواه توست (سنجرکاشی - لغتنامه - خاطر خواه)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ دَ / دِ)
آنکه رخصت دخول خواهد. طالب اجازۀ دخول. بارجوی. آنکه از شاهی یا امیری بار طلبد. خواهندۀ بار. طلب کننده اجازه برای شرفیابی بحضور امیر یا شاهی:
چو آمد بنزدیکی بارگاه
بگفتند با شاه از آن بارخواه.
فردوسی.
بآرام بنشست بر گاه شاه
برفتند ایرانیان بارخواه.
فردوسی.
نیارست کس رفت نزدیک شاه
مگر زادفرخ بدی بارخواه.
فردوسی.
بر بساط بارگاه و ساحت درگاه او
گاه قیصر بارخواه و گاه خاقان دادخواه.
محمد بن نصیر
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ خوا / خا)
پیکارجوی. جنگ جوی. طالب جنگ. طالب حرب. خواستار رزم:
نه سام و نریمان و گورنگ شاه
نه گرشاسب جنگی پیکارخواه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فامخواه
تصویر فامخواه
آنکه از کسی وام گرفتن خواند داین، طلبکار بستانکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وامخواه
تصویر وامخواه
آنکه از کسی وام درخواست کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامخواه
تصویر نامخواه
شهرت طلب، نامجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانخواه
تصویر نانخواه
گدا، در یوزه گر، نانجوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارخوار
تصویر مارخوار
آنکه مارخورد: درویش مار خوار، گاو کوهی گوزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار خواه
تصویر بار خواه
آنکه اجازه ورود طلبد آنکه اذن دخول خواهد
فرهنگ لغت هوشیار
آنجائی که عده بسیاری کارگر بیک نوع کار اشتغال ورزند با چرخی و دستگاهی یا بی آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارآگاه
تصویر کارآگاه
هوشیار و آگاه از کار، خبره، پلیس مخفی، بازرس، پلیس خفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار خواه
تصویر کار خواه
آنکه کاری طلبد کار جوی
فرهنگ لغت هوشیار
پیکار جوی طالب جنگ: نه سام و نریمان و گورنگ شاه نه گرشاسب جنگی پیکار خواه. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیرخواه
تصویر خیرخواه
طالب خیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا خواه
تصویر وا خواه
کسی که وا خواست میکند: معترض: مقابل وا خوانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیرخواه
تصویر خیرخواه
((خِ یا خَ. خا))
آن که نیکی دیگران را خواهد، خیراندیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمارخواه
تصویر شمارخواه
((~. خا))
آن که حساب کارها و اعمال طلبد، خدای تعالی، دیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فامخواه
تصویر فامخواه
((مْ خا))
وام خواه، بستانکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارخانه
تصویر کارخانه
((نِ))
جایی که عده بسیاری کارگر به صنعت یا پیشه ای مشغول هستند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارآگاه
تصویر کارآگاه
مخبر، جاسوس، پلیسی که لباس شخصی به تن می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادخواه
تصویر دادخواه
کسی که به او ظلم شده و تقاضای رسیدگی می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاطرخواه
تصویر خاطرخواه
((~. خا))
عاشق، محب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاطرخواه
تصویر خاطرخواه
دلباخته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داوخواه
تصویر داوخواه
داوطلب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دادخواه
تصویر دادخواه
شاکی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارواژه
تصویر کارواژه
فعل
فرهنگ واژه فارسی سره