جدول جو
جدول جو

معنی کارجی - جستجوی لغت در جدول جو

کارجی
دهی از دهستان بارمعدن، بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا، کوهستانی، معتدل، سکنۀ آن 76 تن، قنات دارد، محصول آنجا غلات، تریاک، شغل اهالی زراعت مالداری، ابریشم بافی، راه مالرو، مزرعۀ اردلان جزء این ده احصا شده است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان نقاب بخش جغتای شهرستان سبزوار، واقع در 240هزارگزی شمال خاوری جغتای سر راه شوسۀ عمومی سبزوار، جلگه، معتدل، سکنه 374 تن، قنات دارد، محصول آنجا غلات، تریاک، کنجد، زیره، شغل اهالی زراعت، کسب، راه: اتومبیل رو، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور، 24هزارگزی جنوب خاوری چکنه بالا، کوهستانی، معتدل، سکنۀ آن 77تن، قنات دارد، محصول آنجا غلات، تریاک، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غارجی
تصویر غارجی
صبحگاهی، صبوحی، برای مثال خوشا نبیذ غارجی با دوستان یک دله / گیتی به آرام اندرون، مجلس به بانگ و ولوله (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۹)، ساقی، کسی که صبوحی بخورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
مربوط به خارج از کشور، بیگانه، تهیه شده در خارج از کشور، مقابل داخلی
آنچه مربوط به بیرون و ظاهر چیزی باشد، بیرونی
کسی که بر خلیفۀ وقت خروج کند
کسی که معتقد به مذهب خوارج باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارجو
تصویر کارجو
کارجوینده، جویای کار، آنکه جویای شغلی است، کنایه از مامور، خبردهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاردی
تصویر کاردی
قطعه قطعه، زخمی، ویژگی میوه ای که هستۀ آن به راحتی جدا نمی شود
کاردی کردن: ١. زدن ضربه های پیوسته با کارد به قطعۀ گوشت جهت آماده ساختن آن برای کباب، زخمی کردن، چاقو زدن
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان درب قاضی بخش حومه شهرستان نیشابور، واقع در 6هزارگزی خاور نیشابور، جلگه، معتدل، سکنۀ آن 248 تن، قنات دارد، محصول آنجا غلات، تریاک، شغل اهالی زراعت، کار، داد و ستد درشهر، راه اتومبیل رو، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
منسوب به خارج و خارجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارجی
تصویر غارجی
منسوب به غارج صبوحی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کارد یا گوسفند (گاو) کاردی. گوسفندی (گاوی) که برای کشتن پرورش دهند، کاردی کردن، قسمی شفتالوی بزرگ و خوش طعم و پر آب و دیر رس که چون غالبا آنرا نارس خورند ناگزیر باید با کارد برند، شکوفه طلع (بدین معنی در تفسیر تربت جام بکار رفته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارجوی
تصویر کارجوی
جویای کار، بیکاری که کار طلبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراجی
تصویر کراجی
کرایه دار، اجاره دار، مزدور، اجیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
((رِ))
بیرونی، بیگانه، در قدیم به مخالفان خلیفه می گفتند، جمع خوارج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
انیرانی، بیگانه، فرنگی، بیرونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
أجنبيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
External, Exterior, Foreign, Outer, Outgoing, Exterior
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
extérieur, externe, étranger, extraverti
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
внешний , иностранный , общительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
बाहरी , बाहरी , विदेशी , मिलनसार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
بیرونی , بیرونی , غیر ملکی , بیرونی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
বাইরের , বিদেশী , বাইরের , বন্ধুবৎসল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
wa nje, nje, mgeni, outgoing
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
dış, harici, yabancı, dışa dönük
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
외부의 , 외부 , 외국의 , 외향적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
外部の , 外部 , 外国の , 外向的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
חיצוני , חיצוני , זר , חברותי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
ภายนอก , ภายนอก , ต่างประเทศ , ภายนอก , เป็นมิตร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
eksternal, asing, luar, ramah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
äußerlich, Außen-, extern, fremd, äußere, outgoing
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
extern, buitenlands, extravert
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
exterior, externo, extranjero, extrovertido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
esterno, straniero, estroverso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
exterior, externo, estrangeiro, extrovertido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
外部的 , 外部 , 外国的 , 外向的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
зовнішній , іноземний , комунікабельний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
zewnętrzny, zagraniczny, towarzyski
دیکشنری فارسی به لهستانی