جدول جو
جدول جو

معنی کاتور - جستجوی لغت در جدول جو

کاتور
در لغت فرس اسدی چ هرن آمده: کانور (با نون) شیفته سار باشد، خفاف گوید:
چه چیز است آنکه با زرّ است و با زور
همی سازد بکار سازش گور
بگور اندر شود ناگه پیاده
برون آید سوار از گور کانور،
(لغت فرس چ هرن ص 36)،
و ظاهراً ’کانور’ مصحف کاتور و لغتی است در کاتوره، شعوری این کلمه را ’کاتوار’ بضم تاء مثناه ضبط کرده و شاهدی از شمس فخری آورده که شاهد ’کاتوره’ است بدین صورت:
دوستش عاقل است و پابرجا
دشمنش ابله است و کاتوره،
(شعوری ج 2 ص 236)،
رجوع به کاتوره شود
لغت نامه دهخدا
کاتور
کاتوره: (چه چیز است آنکه باز راست و بازور همی سازد بکار سازش گور) (بگور اندر شود ناگه پیاده برون آید سوار از گور کاتور)
تصویری از کاتور
تصویر کاتور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کافور
تصویر کافور
(پسرانه)
معرب از سنسکریت، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای تورانی شهر بیداد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کانور
تصویر کانور
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کنور، پرخو، کندوک، کندو، کندوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافور
تصویر کافور
ماده ای سفید رنگ، خوش بو و سمّی که مصرف دارویی داشته و در تهیۀ مواد منفجره و حشره کش به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنتور
تصویر کنتور
دستگاه مخصوص تعیین مصرف برق، آب، گاز و امثال آن ها، دستگاه شمارنده برای کمیّت های مختلف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کانتور
تصویر کانتور
دایرۀ حسابداری در تجارتخانه، کارخانه یا شرکت دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامور
تصویر کامور
کامیاب، آنکه به مراد و مقصود خود رسیده، موفق، خوشبخت، کامروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاتوره
تصویر کاتوره
سرگشته، سرگردان، گیج، حیران، سرگشتگی، سرگردانی، برای مثال هیچ راحت می نبینم در سرود و رود تو / جز که از فریاد و زخمه ات خلق را کاتوره خاست (رودکی - ۵۲۱)
فرهنگ فارسی عمید
کایوس والریوس، شاعر لاتن، متولد در ’ورنون’ حدود سال 84 قبل از میلاد و متوفی پس ازسال 47 قبل از میلاد مجموعۀ اشعار او بنام ’لپیتالم دوتتیس ا دو پله’ و قطعات غنائی بسیارش که همه حاکی از ظرافت و تبحر و آزاداندیشی بسیار است، از عشق شدید به معشوقه اش که ’لسبی’ نامیده میشد مایه گرفته است
لغت نامه دهخدا
مؤلف حدود العالم در ’سخن اندر ناحیت خراسان’ نویسد: شهرکی است، آب ایشان از چاه است و از باران، و از او اسبان نیک خیزد’، (حدود العالم چ سید جلال الدین طهرانی ص 57)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
مرکب از:چهارده + میم ماقبل مضموم، پسوند عدد ترتیبی، و مراد از آن بیان مرتبۀ عدد است. رجوع به چاردهم شود
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین ’لو’، بخش ’کااور’ در ساح-ل شعب-ۀ ش-ط ل-و، سکن-ه 778 تن، دارای راه آهن
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین ناحیۀ ’هت گارون’ اروندیسمان تولوز، سکنه 718 تن
لغت نامه دهخدا
به هندی اسم کافور است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
از کلمه یونانی به معنی تصفیه شده ها، فرقه ای از زنادقه در قرون وسطی از اصل اسلاو که در فرانسه به صورت ’البیژوا’ درآمدند، آثار مانویت در این فرقه دیده میشود
لغت نامه دهخدا
شهری به هندوستان، (دمشقی)
لغت نامه دهخدا
آب فرونشسته از جوش، (منتهی الارب)، آب نیمگرم، (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از ساحران که به موسی (ع) ایمان آوردند، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
در زبان مادی بمعنی زیر است، و پادیر یا پاتیر نام باستانی زهاب را ازین کلمه میدانند و چون دشت زهاب نسبت بفلات ایران پست تر است شاید این حدس دور از حقیقت نباشد، رجوع به کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشید یاسمی ص 26 شود، روش، طریقه، برگردانیدن کسی را، آواز کردن: بأج الرجل، آواز کرد مرد، قسم، ضرب، لون، واحد، (منتهی الارب)، باج بمعنای واحد عجمی است و گفته میشود بأجا واحداً، ای شیئاً واحداً و نخستین کسی که به این کلمه متکلم شد عثمان بن عفان بود، (از المعرب جوالیقی ص 73)، باج گاهی با همزه است و گاهی بدون همزه نیز بکار رفته است و جمع آن ابواج است و گویا معرب است و اصل آن بفارسی ’باها’ باشد به معنی انواع غذاها و توضیح آن اینست که باها بمعنی آش است و شوربا و کدوبا و ماست با انواع آن محسوب میشود، (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 73)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
کاتد. فرهنگستان ایران بجای این کلمه لغت ’فرود’ را برگزیده است. (واژه های نو. فرهنگستان ایران 1319)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناتور
تصویر ناتور
فرانسوی سرشت زاد نهاد، پرهام
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی چهاره زبانزدی در خنیا قطعه ای موسیقی مرکب از چهار جزو خواندنی یا نواختنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامور
تصویر کامور
کامیاب کامران، موفق فیروزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانتور
تصویر کانتور
دایره حسابداری در کارخانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
داروئی است خوشبو و سفید رنگ از درختی که در چین و ژاپن میروید گرفته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپور
تصویر کاپور
کافور
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نامیخ فرود قطب منفی یک پیل الکتریکی الکترد متصل بقطب منفی یک پیل فرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاتوره
تصویر کاتوره
سرگشته، حیران، سرگردان
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی که مقدار مصرف برق، آب، گاز و غیره را در یک کارخانه یا یک موسسه تعیین کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنتور
تصویر کنتور
((کُ تُ))
کنتر، دستگاهی برای تعیین کردن مصرف برق و آب و امثال آن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کافور
تصویر کافور
ماده ای است خوشبو و سفیدرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاتوره
تصویر کاتوره
((رِ))
سرگشته، سرگردان، شیفته سار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارور
تصویر کارور
اپراتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنتور
تصویر کنتور
شمارنده
فرهنگ واژه فارسی سره