جدول جو
جدول جو

معنی کابلیج - جستجوی لغت در جدول جو

کابلیج
کابلج، کابلیچ، کابلچ، کالوج، انگشت کهین پای، (فرهنگ اسدی) :
یا به کفش اندر بکفت و آبله شدکابلیج
از بسی غمها ببسته عمر گل پا را بپا (کذا)،
عسجدی (از فرهنگ اسدی چ پاول هرن)،
انگشت کهین را گویند و آن رابتازی خنصر میخوانند، (جهانگیری چ لکنهو ج 1 ص 185)، انگشت کوچک دست و پا باشد، (برهان)، رشیدی بمعنی انگشت کوچک دست گفته چنانکه شمس فخری منظوم کرده:
چون به استحقاق شاهی ممالک زان اوست
خاتم ملک سلیمان دارد اندر کابلیج،
هم رشیدی گفته که مطلق انگشت کوچک است خصوصیت دست از قرینۀ مقام ناشی شده و آن را کریشک نیز گویند، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کابلیج
انگشت کوچک پا یا دست خنصر
تصویری از کابلیج
تصویر کابلیج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاملیا
تصویر کاملیا
(دخترانه)
گلی درشت و زیبا به رنگ سفید و صورتی که در بهار ظاهر می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاملین
تصویر کاملین
(دخترانه)
گیاهی با گلهای زرد و کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادلیج
تصویر بادلیج
نوعی توپ که با گلوله و باروت پر کنند
فرهنگ فارسی عمید
درختچه ای زینتی و همیشه سبز از خانوادۀ چای با برگ های بیضی شکل و گل های سفید یا صورتی که در بهار می شکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابلی
تصویر کابلی
از مردم کابل، تهیه شده در کابل، برای مثال ز ترکان بسی در پس پشت اوی / یکی کابلی تیغ در مشت اوی (فردوسی - ۸/۴۵۳)، کولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابلج
تصویر کابلج
انگشت کوچک دست یا پا، کالوج، انگشت کهین، انگشتک، خنصر، انگشت خنصر، کلیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
شایستگی، سزاواری، آمادگی برای قبول امری یا حالتی، استعداد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابیله
تصویر کابیله
هاون سنگی یا فلزی، هاون
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
انگشت کوچک دست و پا باشد و به عربی خنصر گویند. (برهان). انگشت کوچک مطلقا. شمس فخری بمعنی انگشت کوچک دست آورده و گفته:
چون به استحقاق، شاهی ممالک زان اوست
خاتم ملک سلیمان دارد اندر کابلج.
و حق آن است که بمعنی مطلق انگشت کوچک است و خصوصیت دست از قرینۀ مقام ناشی شده. (انجمن آرا) (آنندراج). این لغت مخفف کابلیج است. رجوع به کابلیج شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
ابوبکر محمد بن علی بن... کابلی از اهل اصفهان است و شاید اصل وی از کابل باشد. شیخی صالح و سدید است. او از ابوالقاسم علی بن عبدالرحمن بن علیک نیشابوری استماع حدیث کرد و من از او دراصفهان حدیث شنیدم. (الانساب سمعانی ورق 469 الف)
ابوعبدالله محمد بن عباس کابلی. وی از ابراهیم بن اسماعیل بن محمد بن المعقب حدیث کرد و ابوعبدالله مخلد الدوری از او. و همین مخلد گفته است که تاریخ وفات او رجب سال 271 هجری قمری بود. (معجم البلدان ذیل لغت کابل)
برادر محمدخان قورجی. (تاریخ شاهی ص 326)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
منسوب به کابل: رقص کابلی، خنجر کابلی، اهلیلج کابلی:
کنون چنبری گشت پشت یلی
نتابد همی خنجر کابلی.
فردوسی.
درفش درفشان پس پشت او
یکی کابلی تیغ در مشت او.
فردوسی.
بقلب اندرون چند از ایشان بکشت
چو بیچاره تر گشت بنمود پشت.
فردوسی.
ز ترکان بسی در پس پشت اوی
یکی کابلی تیغ در مشت اوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بمعنی اهلیلج کابلی است. (دزی ج 2 ص 434). و رجوع به اهلیلج شود، ماهون درختی به امریکا. (دزی ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از دهستان تحت جلگه بخش فدیشه شهرستان نیشابور، واقع در 16 هزارگزی شمال فدیشه. جلگه، معتدل، سکنۀ آن 343 تن است آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و قالیچه بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کابیله
تصویر کابیله
هاون: (خایگان (جایگاه) تو چو کابیله شدست رنگ او چون کون پاتیله شدست) (طیان)، هر چیز که در آن غله کوبند (عموما)، هاون سنگی که عطاران در آن دار و کوبند دارکوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاملین
تصویر کاملین
فرانسوی گل کتنجک
فرهنگ لغت هوشیار
کامیله در فارسی پیروان ابیکامل که از یک سوی مردمی را که سر از پیروی علی (ع) باز زده بودند از دین برگشته می دانستند و از سوی دیگر علی (ع) را سر زنش می کردند که چرا از هده خویش در جانشینی پیامبر (ص) چشم پوشیده است هم چنین کاملیه تنگسار (تناسخ) را باور داشتند درختچه ایست زینتی از خانواده چای که جزو تیره پنیرک میباشد. برگها یش بیضی و شبیه برگ چای است و گلهایش خوشرنگ و زیبا است. در حدود 14 گونه از این گیاه شناخته شده که در جنوب و مشرق آسیا بفراوانی کشت میشوند. این گیاه همیشه سبز است و گلهایش درشت و زیبا برنگها سفید یا صورتی و یا قرمز است. گونه ژاپنی این گیاه در سال 1749 م. باروپا برده شده و امروز در آنجا بخصوص در فرانسه و ایتالیا بفراوانی کشت و تربیت میشود کاملیه قاملیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاملیت
تصویر کاملیت
تکمیل و کمال
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بر گرفته از نام ایتالیایی کشیش که این درختچه یا گلبن را از آسیا به اروپا برده کتنجک از گیاهان درختچه ایست زینتی از خانواده چای که جزو تیره پنیرک میباشد. برگها یش بیضی و شبیه برگ چای است و گلهایش خوشرنگ و زیبا است. در حدود 14 گونه از این گیاه شناخته شده که در جنوب و مشرق آسیا بفراوانی کشت میشوند. این گیاه همیشه سبز است و گلهایش درشت و زیبا برنگها سفید یا صورتی و یا قرمز است. گونه ژاپنی این گیاه در سال 1749 م. باروپا برده شده و امروز در آنجا بخصوص در فرانسه و ایتالیا بفراوانی کشت و تربیت میشود کاملیه قاملیا
فرهنگ لغت هوشیار
کابلشاه } فرومانده کابلشه از غم بدرد ز شیدسب کین کش بترسید مرد) (گرشاسب نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کابول ب کابلی} یک سیه رو دیو کابولی زنی گشت بر شهزاده ناگه رهزنی) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاتلیک
تصویر کاتلیک
کاتولیک جاثلیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
سزاواری، استعداد، لیاقت
فرهنگ لغت هوشیار
قابلیت در فارسی در برخی فرهنگ ها پنداشته اند که قابلیت ساخته فارسی گویان است و قابلیه تازی نیست که برداشت نادرستی است شایندگی شایستگی، پذیرندگی پذیرفتن، فراخوری در خوری، توان توانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابلج
تصویر کابلج
انگشت کوچک پا یا دست خنصر
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کابل، آنچه که وابسته و مربوط به کابل باشد یا در آنجا بدست آید. یا اهلیلج کابلی. هلیله منسوب به کابل هلیله. یا تیغ کابل. تیغ ساخته کابل: (ز ترکان بسی در پس پشت اوی یکی کابلی تیغ در مشت اوی . {یا خنجر کابلی خنجر ساخته کابل: (کنون چنبری گشت پشت یلی تابد همی خنجر کابلی . {یا رقص کابلی. نوعی رقص منسوب به کابل، از مردم کابل اهل کابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابلیچ
تصویر کابلیچ
انگشت کوچک پا یا دست خنصر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
((بِ یَّ))
شایستگی، استعداد، استعداد قبول، منفعل شدن، انفعال، مقابل فاعلیت، امکان، هنر، معرفت، کفایت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابیله
تصویر کابیله
((لِ))
هاون، هاون چوبین
فرهنگ فارسی معین
((مِ))
درختچه ای است زینتی از خانواده چای که جزو تیره پنیرک می باشد. برگ هایش بیضی و شبیه برگ چای است و گل هایش خوش رنگ و زیبا است. در حدود 14 گونه از این گیاه شناخته شده که در جنوب و مشرق آسیا به فراوانی کشت می شوند. این گیاه همیشه سبز است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
توانایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
Capability
دیکشنری فارسی به انگلیسی
از نغمات موسیقی مراسمی که با سرنا و نقاره نواخته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
capacidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی