- کابلج
- انگشت کوچک دست یا پا، کالوج، انگشت کهین، انگشتک، خنصر، انگشت خنصر، کلیک
معنی کابلج - جستجوی لغت در جدول جو
- کابلج
- انگشت کوچک پا یا دست خنصر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از مردم کابل، تهیه شده در کابل، برای مثال ز ترکان بسی در پس پشت اوی / یکی کابلی تیغ در مشت اوی (فردوسی - ۸/۴۵۳) ، کولی
انگشت کوچک پا یا دست خنصر
منسوب به کابل، آنچه که وابسته و مربوط به کابل باشد یا در آنجا بدست آید. یا اهلیلج کابلی. هلیله منسوب به کابل هلیله. یا تیغ کابل. تیغ ساخته کابل: (ز ترکان بسی در پس پشت اوی یکی کابلی تیغ در مشت اوی . {یا خنجر کابلی خنجر ساخته کابل: (کنون چنبری گشت پشت یلی تابد همی خنجر کابلی . {یا رقص کابلی. نوعی رقص منسوب به کابل، از مردم کابل اهل کابل
انگشت کوچک پا یا دست خنصر
آموزشگاه یا مؤسسۀ عالی، کفش بدون پاشنه
مجموعۀ چند سیم هادی روکش دار که جریان برق را انتقال می دهند، مفتول ضخیم که از رشته های فلزی تابیده شده باشد و در صنعت برای بستن، کشیدن و بالا بردن قطعات سنگین کاربرد دارد
مفتولهای فلزی لفاف دار و سیمهای زیرزمینی و زیر دریائی که برای برق و تلگراف و تلفن بکار دارند
ماخوذ از زبان انگلیسی، دبیرستان
((بْ لْ))
فرهنگ فارسی معین
رشته های ضخیمی از سیم های تابیده شده با روکش عایق دار برای انتقال جریان برق، تلفن و، رشته سیم فولادی ضخیم برای بستن و بلند کردن قطعات سنگین، بافه (واژه فرهنگستان)